شنبه, ۳ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۶ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه فرهنگی،مذهبی شهدای نیاک

سایت شهدای نیاک مرجع نرم افزارهای مذهبی ومقالات،بیانات رهبری،زندگینامه شهدا،کتاب های مذهبی،صوت وتصویر،جشنواره های شهدای نیاک،مداحی مناسبت های مذهبی،بانک صوت وتصویر،آرشیوفیلم های مذهبی،کلیپ های مذهبی،سخنرانی علما،خبرهای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی مذهبی،نظامی،کتابخانه،نرم افزارهای قرآنی،امام خمینی ره،ویژه نامه مذهبی،کودک ونوجوان،محرم،ماه مبارک رمضان،عاشورا و تاسوعا حسینی،امربه معروف ونهی از منکر،حجاب عفاف،سبک زندگی اسلامی

بایگانی

محبوب ترين ها

پيوندها

مداحان وشعرا

شخصیت های سیاسی ونظامی

شبکه های اجتماعی

۶۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بخش خبری» ثبت شده است

تحلیل مبارزات سیاسی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)

 بخش خبری رهبری انقلاب مناسبت های مدهبی شهادت اهل بیت ع

تحلیل مبارزات سیاسی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)

کتاب «دو امام مجاهد» مشتمل بر سخنرانی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای ۵۱ و ۵۲ در تحلیل سیره سیاسی امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) است که توسط انتشارات دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار گرفت. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در مطلب زیر به معرفی این کتاب می‌پردازد.

علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه‌ی کتاب «دو امام مجاهد» اینجا را کلیک کنند.

* شناخت سیره معصومان

یکی از مهم‌ترین منابع برای پیروان هر دین و مذهب در تبعیت از پیشوایان خود، روش و سیره‌ی آن رهبران در مواجهه با مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی روزگار خود است و دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست.

بدیهی است رهبران متعدد یک دین در عمل، تابع اصول و مبانی و معارف آن دین می‌باشند بنابراین علاوه بر آنکه سیره‌ی هریک از آنان براساس این اصول شکل میگیرد، مجموع عملکرد و سیره‌ی آنان نیز قاعدتاً نمیتواند از اصول و مبانی آن دین خارج باشد.

دین مقدس اسلام و خصوصاً مکتب حیات‌بخش شیعه از این امتیاز منحصر به فرد برخوردار است که علاوه بر پیامبر گرامی آن، تمامی ائمه‌ی بعدی نیز اولاً به مشیت الهی به امامت رسیده‌اند و ثانیاً همگی معصوم‌اند و خطا و اشتباه نظیر آنچه در رهبران سیاسی جوامع و مکاتب دیگر دیده میشود در فکر و عمل آنان راه ندارد.

این ویژگی‌ها و ابتنای مکتب شیعه بر اصول عقلی و دینی و مبارزه‌ی مستمر ائمه‌ی هدى(علیهم‌السلام) برای برقراری حکومت عادلانه، تشیع را به عنوان مکتب آزادی‌بخش طول تاریخ بشر برتری بخشیده است.

* تفاوت رفتار امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)

اما در میان سیره‌ی برخی از این ائمه‌ی بزرگوار گاه اختلافاتی در نگاه اول به نظر میرسد که از جمله مهم‌ترین این تفاوتها، نحوه‌ی رفتار امام حسن(علیه‌السلام) و امام حسین(علیه‌السلام) در رفتار با حکومت اموی است. امام حسن(علیه‌السلام) با معاویه صلح میکند و امام حسین(علیه‌السلام) علیه یزید قیام میکند در حالی که معاویه و پسرش یزید هر دو حاکم اموی‌اند و از نظر فکرو عمل، تفاوت ماهوی ندارند.

تفاوت رفتار امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در طول تاریخ، مورد سؤال و بحث فراوان واقع شده و در برخی موارد نیز مورد تحلیلهای غلط قرار گرفته است.

براساس تفکر شیعی، علت این تفاوت عملکرد به تفاوت شرایط و مقتضیات زمانه‌ی هریک از این بزرگواران باز میگردد.

* ابداع تعبیر «انسان ۲۵۰ ساله» برای تحلیل زندگی ائمه(علیهم‌السلام)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله‌العالی) که مطالعات گسترده‌ای را از دوران جوانی در سیره‌ی سیاسی امامان معصوم(علیهم‌السلام) داشته‌اند، با ابداع تعبیر «انسان ۲۵۰ ساله» این بزرگواران را در حکم یک انسان واحد میدانند که در طول ۲۵۰ سال دوران امامت، با انتخاب راهکارهای مختلف، برای حفظ اسلام ناب و دستیابی به رهبری سیاسی جامعه تلاش نموده‌اند. ایشان تمامی امامان را در یک جبهه و یک سنگر می‌بینند که با جهاد و مبارزه‌ی سخت و طاقت‌فرسا و هدایت تشکیلاتی شیعه، به دنبال اهداف والای خود بوده‌اند. و به همین دلیل بود که همیشه در معرض زندانها، بازداشتها، محاصره‌ها و تبعیدها قرار داشتند و تمامی این بزرگواران به دست حاکمان زمان خود به شهادت رسیدند.

* ساختار کتاب «دو امام مجاهد»

انتشارات انقلاب اسلامی بنابر وظیفه‌ی ذاتی خود، انتشار مباحث تحلیلی- تاریخی معظم‌له را در دستور کار خود دارد و تاکنون با همین انگیزه آثار متعددی را در این زمینه منتشر کرده است. اثر حاضر مشتمل بر شش گفتار از آیت‌الله خامنه‌ای(مدظله‌العالی) است که در سالهای ۵۱ و ۵۲ ایراد شده است.

دو گفتار اوّل کتاب، شامل دو سخنرانی ایشان در فروردین سال ۵۱ است که در حسینیّه‌ی ارشاد تهران انجام شده است. معظّمٌ‌له در این دو جلسه که به مناسبت ایّام شهادت امام حسن(علیه‌السّلام) در آخر ماه صفر برگزار شده، علاوه بر شرح نظریّه‌ی «انسان ۲۵۰ساله» به جایگاه والا و مهمّ امام حسن(علیه‌السّلام) در این دوران و چرایی دست کشیدن از جنگ و علل پذیرفتن آتش‌بس و بیان تفاوت شرایط امام حسن و امام حسین(علیهماالسّلام) پرداخته‌اند.

گفتار سوّم تا پنجم اثر، اختصاص به سه سخنرانی ایشان در شب تاسوعا، عاشورا و شام غریبان محرّم ۱۳۹۴ هجری قمری (مصادف با بهمن ۱۳۵۲) با موضوع «تحلیل قیام حسینی» دارد. این سه سخنرانی در مسجد کرامت مشهد ایراد شده‌اند. ایشان در گفتار سوّم به اهمّیّت آشنایی با علّت قیام امام حسین(علیه‌السّلام) و طرح برخی از نظریّات اشتباه و ناقص در این زمینه میپردازند و با تأکید بر ماهیّت انقلابی داشتن حرکت ایشان، بحث را به پایان میبرند.

در گفتار چهارم به اهداف قیام حسینی اشاره و برای روشن شدن مطلب به تحلیل ریشه‌های آن میپردازند ایشان با انقلاب دانستن بعثت پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)، دگرگونی‌هایی را که پس از ظهور پیامبر اسلام در جامعه‌ی جاهلی آن روز ایجاد شد، برمیشمرند. معظّمٌ‌له اهمّ اهداف پیامبر را، گستراندن تفکّر توحیدی و نفی عبودیّت طواغیت، از بین بردن اختلافات طبقاتی و ناعدالتی‌ها و تکریم انسان میدانند. ایشان با پرداختن به موضوع انحراف جامعه‌ی اسلامی از اهداف بعثت، به ترسیم شرایط دوران خلفای سه‌گانه‌ی اوّل بویژه خلیفه‌ی سوّم میپردازند. این گفتار با مرور اجمالی اقدامات امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهما‌السّلام) برای بازگرداندنِ قطار از ریل خارج‌شده‌ی جامعه‌ی اسلامی خاتمه می‌یابد.

در گفتار پنجم پس از مرور سریع مباحث دو گفتار قبل، به دوران امام حسین(علیه‌السّلام) و اقدامات ایشان اشاره میکنند و بحث مستوفا و مستندی را در این زمینه ارائه میدهند. نکته‌ی جالب توجّه در این گفتار، قسمت پایانی آن است که با دعوت مخاطب به تفکّر در اهداف قیام امام حسین(علیه‌السّلام) با نقل داستان «طوطی و بازرگان» همگان را به انقلاب بر ضدّ یزیدیان دعوت میکنند. شایان ذکر است که ایشان پس از آزادی از زندان حکومت طاغوت (۲۲/آبان/۱۳۵۰) به شدّت تحت نظر ساواک بوده‌اند که گزارش جلسات مختلف ایشان در مساجد و منابر و حوزه، در اسناد ساواک وجود دارد. اهمّیّت شرایط آن زمان برای ایشان به وجهی بود که با وجود بیماری‌ای که در آن سه روز داشتند، بیش از یک ساعت و ایستاده برای عزادارانی که در مسجد کرامت جمع شده بودند به ایراد سخن پرداخته‌اند.

آیت‌الله خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) در سال ۵۲ برای تبلیغ و سخنرانی به تهران می‌آیند. ایشان در این مدّت، در جلسات مختلفی به ایراد سخن پرداخته‌اند. از جمله‌ی آن جلسات، جلسات هیئت انصارالحسین(علیه‌السّلام) تهران میباشد. این هیئت از هیئات انقلابی تهران بود و در مناسبتهای مختلف با دعوت از سخنرانان انقلابی، سعی در تنویر افکار جوانان پرشور و انقلابی داشت. ایشان از سوّم تا دوازدهم محرّم در ده جلسه بحث «سیره‌ی مبارزاتی امامان معصوم(علیهم‌السّلام)» را از ساعت ۷:۳۰ تا ۹ صبح مطرح کرده‌اند که این ده گفتار با ‌عنوان کتاب «همرزمان حسین(علیه‌السّلام)» از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است.

گفتار آخر کتاب حاضر، مربوط به سخنرانی شب عاشورای معظّمٌ‌له در محرّم سال ۱۳۹۳ هجری قمری (مصادف با ۲۴/بهمن/۱۳۵۲) در این هیئت است. در این گفتار با نقد سه نظریّه در باب قیام حسینی، نظریه‌ی چهارمی به‌عنوان نظریّه‌ی صحیح اثبات میگردد. ایشان هدف قیام حسینی را تجدید حیات انقلاب پیامبر اعظم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) میدانند و در این گفتار نیز به‌طور ضمنی و در لفّافه مخاطب خود را دعوت به الگوبرداری از حرکت امام حسین(علیه‌السّلام) در قیام بر ضدّ دشمنان اسلام و حاکمان طاغوتی میکنند. این گفتار اگرچه که ممکن است در برخی از مضامین با گفتارهای سوّم تا پنجم مشابهت‌هایی داشته باشد ولی وجود برخی از امتیازات در آن، باعث شد تا در کتاب حاضر درج گردد.

نوع نگاه معظّمٌ‌له در این شش گفتار، بسیار بدیع است و با اینکه در زمان ایراد این بیانات در سنّ ۳۲ و ۳۳ سالگی بوده‌اند. منابع روایی و تاریخی متعدّدی مورد استفاده‌ی ایشان قرار گرفته است که سخنرانی ایشان را بسیار متفاوت از سخنرانی‌های معمول آن زمان و حتّی حال حاضر میکند و بیشتر به جلسات علمی و درسی محقّقانه شبیه است.

هم‌اینک این گفتارها پس از ۴۴ سال با امید به افزایش معرفت جامعه‌ی اسلامی نسبت به سیره‌ی سیاسی ائمّه(علیهم‌السّلام) در اختیار عموم مردم انقلابی و متعهّد جامعه‌ی اسلامی قرار میگیرد.

ناگفته‌های جنگ ۳۳روزه در گفتگوی اختصاصی با سرلشکر حاج قاسم سلیمانی

 بخش خبری بانک صوت وتصویر

ناگفته‌های جنگ ۳۳روزه در گفتگوی اختصاصی با سرلشکر حاج قاسم سلیمانی

همین که روی صندلی نشست، گفت بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبه‌ی سرانگشتی می‌شود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است. این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه. صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرام‌آرام رنگ صدایش عوض شد. گفت امروز در کشور ما کلمه‌ی سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود. اگرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنی‌ها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده است، این گفتگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.

* بحث را می‌خواهیم با بررسی زمینه‌های وقوع جنگ ۳۳روزه آغاز کنیم. این جنگ زمانی به‌وقوع پیوست که حدوداً پنج سال از حضور نظامی آمریکا در منطقه و اقدام این کشور در اشغال افغانستان و عراق می‌گذشت و آمریکا در عراق هم با ناکامی‌های عدیده‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کرد و به همین دلیل، اجرا و تحقق طرح خاورمیانه‌ی جدید آمریکا با مشکلات متعددی مواجه شده بود. اما به‌یک‌باره دیدیم که جناح بازی عوض شد و لبنان به‌عنوان زمین بازی اجرای این طرح انتخاب شد و جنگ ۳۳روزه رقم خورد. چرا این اتفاق افتاد؟

بسم الله الرحمن الرحیم. ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) را خدمت شما تسلیت می‌گویم. در مسئله‌ی جنگ ۳۳روزه یک عوامل پنهانی وجود داشت که درواقع عوامل واقعی جنگ بود و یک عوامل ظاهر و آشکاری وجود داشت که بهانه‌ی آن اهداف پنهانی بود. البته ما اطلاعاتی نسبت به آمادگی‌های رژیم صهیونیستی داشتیم اما اطلاعاتی نسبت به اینکه دشمن می‌خواهد یک هجومی را در یک غافلگیری انجام بدهد، نداشتیم. بعد از شروع جنگ، از دو موضوع به این جمع‌بندی رسیدیم که بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام بشود و در آن غافلگیری، حزب‌الله منهدم بشود. اما جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم، یکی مربوط به کل منطقه و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی وجود داشت. در مسئله‌ی منطقه، آمریکا با توجه به حادثه‌ی یازده سپتامبر به یک توسعه‌ی فوق‌العاده‌ای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقه‌ی ما رسیده بود که تقریباً مشابه آن، در بُعد کمّی فقط در جنگ جهانی دوم وجود داشت و در بُعد کیفی، حتی در آن جنگ هم وجود نداشت.

پس از حمله‌ی صدام به کویت در سال ۱۹۹۱ و متعاقب آن، حمله‌ی آمریکا و شکست صدام، یک ته‌نشین مسلحانه‌ای در منطقه‌ی ما به وجود آمد که منجر به استقرار نیروهای آمریکایی شد. اما از یازده سپتامبر به این طرف، به‌دلیل دو هجوم سنگینی که آمریکا داشت (به افغانستان و به عراق) تقریباً نزدیک به ۴۰ درصد از نیروهای مسلحِ در خدمت آمریکا مستقیماً وارد منطقه‌ی ما شدند و بعداً‌ در طول مدت به‌دلیل تعویضات و تغییراتی که انجام گرفت، حتی به حضور نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم کشیده شد. یعنی تقریباً می‌توان گفت که بیش از ۶۰ درصد ارتش آمریکا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی، وارد منطقه‌ی ما شدند. بنابراین یک حضور بسیار حجیم در بُعد کمّی اتفاق افتاد که فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار سرباز وجود داشت و بیش از ۳۰ هزار نیروی آمریکایی در افغانستان بودند. این غیر از نیروی متحدین بود که در افغانستان قریب به ۱۵ هزار نفر بودند. بنابراین یک نیروی ۲۰۰ هزار نفره‌ی آموزش‌دیده‌ی متخصص در منطقه‌ی ما، در کنار فلسطین حضور داشت. این حضور طبیعتاً یک فرصت‌هایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد می‌کرد؛ یعنی حضور آمریکا در عراق، مانع تحرک سوری‌ها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب می‌شد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب می‌شد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه کنید، می‌بینید در عراق که حلقه‌ی اتصال کشور محور و کشور مادر مقاومت است، آمریکا یک حائل قریب به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلی‌کوپتر به اضافه‌ی هزاران دستگاه زرهی ایجاد کرد.

طبیعتاً این حضور نظامی آمریکا در منطقه به رژیم صهیونیستی فرصتی را می‌داد که از این موضوع بهره‌برداری کند و اقدامی را انجام بدهد؛ به این معنا که این هیمنه، در ترساندن ایران و در توقف و ترساندن سوریه اثر دارد و بنابراین نباید این دو نظام، اقدامی را انجام بدهند. رژیم صهیونیستی بر مبنای این تصور، خصوصاً با توجه به دولتی که در آمریکا بر سر کار بود - یعنی دولت بوش که دولت تندمزاج و سریع التصمیمی بود و همچنین تیمی که در کاخ سفید حاکم بود و با رژیم صهیونیستی همراه بود - فرصت را مناسب می‌دید برای اینکه چنین اقدام جنگی را انجام بدهد. بنابراین ریشه‌ی اصلی وقوع این جنگ در بهره‌برداری رژیم صهیونیستی از حضور نظامی آمریکا در منطقه و بهره‌گیری از سقوط صدام و پیروزی اولیه‌ی آمریکا در افغانستان و ایجاد رعب سنگینی است که آمریکا در منطقه ایجاد کرده بود؛ به‌طوری‌که آمریکا حجم وسیعی از گرو‌ه‌های سیاسی منطقه و دنیا را که مخالف سیاست‌هایش بودند جزو گروه‌های تروریستی محسوب کرده بود. رژیم صهیونیستی می‌خواست از این موضوع بهره ببرد و فکر می‌کرد این بهترین فرصت برای یک جنگ برق‌آسا است. چون این رژیم در سال ۲۰۰۰ یک شکست را تجربه کرده بود و از لبنان عقب‌نشینی و درواقع فرار کرده بود و حزب‌الله او را شکست داده بود. او می‌خواست مجدداً به لبنان‌ برگردد اما نه به اشغال بلکه به انهدام و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان.

البته این مسئله بعداً و‌ در حین جنگ و تقریباً با شروع جنگ معلوم شد که اصل نیت آن‌ها تغییر دموگرافی کامل در لبنان بوده است؛ یعنی نیروها و یا مردمی که در جنوب لبنان هستند و یک رابطه‌‌ی مذهبی با حزب‌الله دارند، کوچانده بشوند و از لبنان بروند. رژیم می‌خواست مانند آن طرحی که بعد از سال ۱۹۶۷ پیرامون فلسطینی‌ها در جنوب لبنان اجرا شد، همان طرح پیرامون مسئله‌ی شیعه‌ی لبنان در جنوب لبنان اتفاق بیفتد؛ دقیقاً همان طرح قبلی که در آن فلسطینی‌ها را وادار کردند که از جنوب لبنان خارج بشوند و در اردوگاه‌ها و مخیَّم‌های گوناگون در لبنان و سوریه و دیگر نقاط جهان عرب توزیع بشوند مد نظر بود؛ طرحی که در نتیجه‌ی آن حتی یاسر عرفات مجبور شد مرکزیت خود را از لبنان به مغرب منتقل بکند و درواقع رژیم، فرماندهی فلسطینی را از لبنان آواره کرد. همین ذهنیت پیرامون شیعه‌ی لبنان وجود داشت. به این دلیل من از توضیح شرایط قبل از جنگ به حین جنگ می‌روم برای اینکه این موضوع کامل بشود.

دو عبارت مهم، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها دارند. در ابتدای شروع جنگ، بوش کلمات خیلی سخیفی بیان کرد که چون کلمه‌ای در شأن خودش است قابل تکرار نیست که من بیان بکنم، اما مؤدبانه‌ترش را رایس گفت. وقتی این کشتارها و ضجه‌ها در جنوب لبنان اوج گرفت و بمباران‌هایی که اوج مستی تکنولوژی بود اتفاق افتاد به‌طوری‌که هر کجا را اراده می‌کردند با دقت تکنولوژی می‌زدند و منهدم می‌‌کردند، وقتی کشتارهایی اتفاق می‌افتاد که کشتار قانا را در خودش هضم کرده و حذف کرده بود، رایس آن عبارت را به کار برد. او ضجه‌ها و فریادهای بچه‌ها و کودکان مظلوم و زنان و انسان‌های بی‌گناه را در زیر آوارها تشبیه کرد به این عبارت سخیف و گفت «این درد زایمان خاورمیانه‌ی جدید است»؛ درد زایمان یک حادثه‌ی بزرگ. بنابراین این عبارت‌ها نشان می‌داد یک طراحی بزرگ وجود دارد.

اما آن چیزی که به رژیم برمی‌گشت این بود که رژیم، یک اردوگاه بزرگ را در فلسطین با تعدادی کشتی پیش‌بینی کرده بود؛ اردوگاه برای اینکه هر تعدادی می‌توانند از مردم لبنان را بگیرند و در ابتدا به یک اردوگاهی در داخل فلسطین که تا سقف ۳۰ هزار نفر پیش‌بینی شده بود منتقل بکنند و بعد در این اردوگاه، نفرات را تفکیک کنند، آن‌هایی که افراد عادی هستند را منتقل کنند به کشورهای دیگر و آن‌هایی که از دید آن‌ها مجرم هستند یا وابستگی سازمانی به حزب‌الله دارند را دستگیر بکنند. کشتی را هم آماده کرده بودند که آن کوچ را انجام بدهند. لذا جنگ در این مرحله برخلاف همه‌ی جنگ‌ها که خشک و تر را می‌سوزاند خیلی با دقت تکنولوژی انجام گرفت؛ یعنی آن‌ها یک طایفه را مورد حمله‌ی خود قرار دادند؛ اول سعی کردند حزب‌الله را هدف بگیرند اما بعداً‌ توسعه‌اش دادند به کل طایفه‌ی شیعه در جنوب لبنان تا بتوانند این تغییر دموگرافی را به‌طور کامل در جنوب اجرا کنند. بعداً خود آن‌ها اعتراف کردند به این موضوع که قصد این کار را داشتند. یعنی ابتدا اولمرت گفت و بعد هم وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش گفتند که ما قصد داشتیم این جنگ را در یک حالت غافلگیرانه انجام بدهیم که آن غافلگیری اگر اتفاق می‌افتاد باید عمده‌ی کادر حزب‌الله در یک هجوم هوایی گسترده از بین می‌رفت و بالغ بر ۳۰ درصد سازمان حزب‌الله در مرحله‌ی اول، آسیب جدی می‌دید. آن‌ها در مراحل بعدی به دنبال انهدام قطعی بودند.

بنابراین این جنگ که طراحی شده بود، متفاوت با همه‌ی جنگ‌های گذشته بود و مسیری که طی می‌کرد، مسیر جنگ با یک سازمان مثل حزب‌الله نبود، بلکه مسیر و هدف آن، جنگ برای ریشه‌کنی یک طایفه در لبنان و کوچاندن این طایفه از لبنان به مناطق دیگر بود. به عبارت دیگر، پیروزی دشمن باید این نتیجه را برای او به بار می‌آورد: «خلاصی از حزب‌الله برای همیشه» و شرط خلاصی از حزب‌الله، خلاصی از بخش مهمی از مردم لبنان بود که در مناطق مهمی نه‌فقط در جنوب بلکه در بخش بقاع و در شمال لبنان زندگی می‌کردند.

نکته‌ی دیگری که باید به آن توجه خیلی جدی بشود، تمایل کشورهای عربی در حمایت از اسرائیل در چنین جنگی، و رضایت آن‌ها در ریشه‌کنی حزب‌الله یا طایفه‌ی شیعه از جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی در عالی‌ترین سطح خودش یعنی اولمرت رئیس این رژیم، این مسئله را اعلام کرد و گفت برای اولین بار کشورهای عربی، اسرائیل را در جنگ علیه یک سازمان عربی حمایت کردند؛ البته منظور او از کشورهای عربی، همه‌ی آن‌ها نبود بلکه منظور او بیشتر بر حوزه‌ی خلیج فارس و در رأس آن‌ها رژیم آل‌سعود متمرکز بود؛ البته طبیعتاً مصر را هم شامل می‌شد اما می‌توانستیم در آن مقطع استثنائاتی قائل بشویم. عراق فاقد حاکمیت بود و حاکم آن روز عراق یک حاکم نظامی آمریکایی بود. بنابراین عراق حاکمیتش در دست آمریکایی‌ها بود. دولت سوریه هم به‌دلیل مرگ مرحوم حافظ اسد دولت جوانی بود که تازه شروع به کار کرده بود. به‌هرحال برای اولین بار اکثر کشورهای عربی در جنگ علیه یک سازمان عربی، اسرائیل را در این جنگ حمایت کردند. این یک واقعیت مهم و جدی بود که اولمرت بیان کرد.

بنابراین ما باید سه منظور را در اهداف پنهان جنگ ۳۳روزه مدنظر قرار بدهیم؛ اول، فرصت حضور آمریکا و حاکمیت آمریکا در عراق و ایجاد رعب و وحشتی که آمریکا در منطقه در اثر حضور گسترده‌ی خود ایجاد کرده بود. دوم، آمادگی کشورهای عربی و اعلام پنهان همکاری کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی برای ریشه‌کنی حزب‌الله و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان؛ و سوم، اهداف خود رژیم برای بهره‌گیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزب‌الله برای همیشه.

 

* دلایل پنهان این جنگ را به‌خوبی تشریح کردید. دلایل آشکار و بهانه‌ی آغاز این جنگ چه بود؟

مسئله این بود که حزب‌الله به مردم لبنان متعهد شده بود که جوانان زندانی و اسیر لبنانی را از چنگال رژیم صهیونیستی آزاد بکند. غیر از حزب‌الله هیچ قدرتی که بتواند این تعهد را عملی بکند وجود نداشت. سیّد در یک بیانی این را وعده داد که حتماً مانند آنچه در گذشته اتفاق افتاد، نسبت به آزاد کردن اسرای لبنانی از دست رژیم صهیونیستی عمل می‌کند. مردم لبنان اعم از آن اسرایی که دروزی بودند یا اسرایی که مسلمان بودند یا اسرایی که مسیحی بودند، امید و پناهگاهی جز حزب‌الله نداشتند، امروز هم ندارند؛ یعنی در هر حادثه‌ای، تکیه‌گاه اصلی ملت لبنان برای دفاع در برابر این حکومت وحشی، حزب‌الله است. آن روز هم اولاً تکیه‌گاهی جز حزب‌الله وجود نداشت و ثانیاً حزب‌الله راهی نداشت جز اینکه یک اقدامی بکند تا بتواند در اثر آن، یک تبادل را انجام بدهد؛ کمااینکه رژیم صهیونیستی اصلاً دیپلماسی نمی‌فهمد. زبان او با همه‌ی اطراف، زبان زور است و غیر از زبان قدرت در مقابل خودش زبان دیگری را خیلی متوجه نیست و برایش محلی از اِعراب هم ندارد کمااینکه در مقابل اَعراب هم این‌گونه بود. بنابراین حزب‌الله برای اینکه بتواند به وعده‌ی خودش یا انتظار مردم لبنان یک جواب مثبتی بدهد، راهی جز این نداشت. این تنها راه ممکن بود و غیر از این راه دیگری نبود. در تبادلات قبلی، اسرائیل حاضر نشده بود اسرای اصلی که بعضاً‌ نوجوان بودند را آزاد بکند؛ نوجوان‌هایی که دوره‌ی طولانی در زندان به سر برده بودند و به سنین جوانی یا میان‌سالی رسیده بودند. حزب‌الله درواقع این وعده را داد که آن‌ها را آزاد کند اما در آن تبادل اولیه که انجام گرفت، این هدف محقق نشد یا اسرائیل قبول نکرد این زندانی‌ها را آزاد بکند. لذا حزب‌الله برای تحقق این وعده‌ی خود به مردم لبنان، اقدام عملیاتی انجام داد که در اثر این عملیات، بتواند آن تبادل را انجام بدهد که بعد هم موفق شد.

بر این مبنا یک عملیات ویژه‌ای صورت گرفت که فرمانده آن شهید عماد مغنیه بود. نمی‌دانم چه اسمی برای او بگذارم؛ آیا این کلمه را که امروز مرسوم شده است، یعنی «سردار» را درباره‌ی او بگویم؟ امروز در کشور ما کلمه‌ی «سردار» و «امیر» عرف شده است اما شهید عماد مغنیه، فراتر از این کلمه بود؛ او حقیقتاً یک سردار به معنای واقعی بود؛ یک سرداری که شاید بتوانم بگویم شبیه‌ترین صفات را در صحنه‌ی جنگ به مالک اشتر داشت. من در شهادت او همان حالی را که در آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هنگام شهادت مالک حادث شد، نسبت به مقاومت می‌دیدم. در شهادت مالک، یک حالت حزن و اندوه فوق‌العاده‌ای، امام (علیه‌السلام) را گرفت و به تعبیری در بالای منبر گریست و فرمود: «ما مالک لو کان من جبل لکان فندا، و لو کان من حجر لکان صلدا، أما و الله لیهدّنّ موتک عالما و لیفرحنّ عالما، على مثل مالک فلتبک البواکى، و هل مرجوّ کمالک، و هل موجود کمالک، و هل قامت النّساء عن مثل مالک»؛ چه مالکی! که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید که به خدا سوگند، مرگ تو اى مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد مى‌سازد. بر مردى مانند مالک باید گریه‌کنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده می‌شود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى برمى‌خیزند که مانند مالک شود. این جمله‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خیلی مهم بود که فرمود مثال مالک برای من، مثل وجود من برای رسول‌اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. در مسئله‌ی عماد همین حال بود؛ یعنی عماد نسبت به مقاومت یک چنین توصیفی داشت که من عرض کردم. اگر بخواهم از این عرف‌های متداول موجود خودمان عبور بکنم باید تشبیه بکنم به همان جمله‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پیرامون مالک که فرمود زن‌ها باید بزایند تا کسی مانند مالک در دنیا زائیده شود. عماد یک‌چنین شخصیتی داشت.

 

او همان‌طور که اداره‌ی خیلی از صحنه‌های سخت را بر عهده داشت، مدیریت این عملیات ویژه را هم عهده‌دار بود و خودش از نزدیک نظارت و مدیریت کرد. عملیات او موفق شد و توانست در داخل سرزمین فلسطین اشغالی، یک ماشین نظامی رژیم صهیونیستی را مورد حمله قرار بدهد و دو نفر را از داخل آن که زخمی شده بودند، به اسارت بگیرد. من به ماقبل عملیات کار ندارم؛ این عملیات، عملیات یک‌روزه‌ نبود بلکه عملیات چندماهه‌ای بود که رژیم، تحت نظر گرفته شد و بر مبنای یک تدبیری که سید مقاومت جناب سیدحسن نصراللّه به‌عنوان فرماندهی کل مقاومت در لبنان کرده بود، مدیر این صحنه که مسئول جهادی حزب‌الله، عماد مغنیه (رحمةالله‌علیه) بود، اقداماتی برای آمادگی قبل از این عملیات انجام داد که خیلی مهم بود و چون جزو بحث ما هم نیست الان خیلی ضرورت ندارد به آن بپردازیم. اما این عملیات، چهار عملیات بود نه یک عملیات؛ چهار عملیات مجزای ویژه بود. یکی، اصل طراحی این عملیات بود؛ دوم، موقع و زمان حمله بود؛ سوم، عبور از سیم‌خاردارهای خیلی متراکم و بلند و وسیع رژیم صهیونیستی و رسیدن به محل عملیات بود؛ چون عملیات فقط زدن نبود که انهدامی صورت بگیرد، باید عبور هم صورت می‌گرفت و می‌رفت آن‌طرف و اسرا را می‌آورد. لذا هر مأموریتی باید با دقتی صورت می‌گرفت که نفرات داخل نفربر کشته نشوند. چهارم هم اینکه باید به‌سرعت انجام می‌شد و این سرعت به ربع ساعت و نیم ساعت نبود بلکه به دقایق و ثانیه‌ها بود. باید به‌سرعت اسرا را به نقطه‌ی امن می‌بردند قبل از اینکه دشمن برسد. معمولاً فاصله‌ی دشمن با نقطه‌ی عملیات در رویارویی زمینی چند دقیقه است، در نبرد هوایی که خیلی سریع‌تر است و دشمن سریع می‌رسد. لذا قبل از عملیات با دقت مورد بررسی قرار گرفت. یکی از ویژگی‌های عماد مغنیه توجهش به ظرافت‌ها و ریزه‌‌کاری‌های دقیق بود. لذا او چون عموماً خودش از نزدیک مدیریت می‌کرد، طراحی هم به عهده‌ی خودش بود، اجرا هم به عهده‌ی خودش بود؛ و عماد موفق شد.

 

* جنگ با این بهانه آغاز شد و یورش سنگینی به مواضع حزب‌الله صورت گرفت. واکنش حزب‌الله لبنان در ساعات و روزهای اولیه به چه شکل بود؟ مخصوصاً با توجه به اینکه اسرائیل، بهانه‌ی آغاز این حمله‌ی وحشیانه را اسیرگیری حزب‌الله لبنان عنوان کرد، قاعدتاً فشار روانی ایجاد شده بود.

باید به دو نکته اشاره کنیم. حزب‌الله ازآنجایی‌که یک پیوستگی و یک دشمنی غیر قابل سازش با اسرائیل دارد، یعنی از نظر حزب‌الله و از منظر اعتقادی و منطق سیاسی، اسرائیل غیر قابل سازش است و از نظر دشمن هم، مسئله‌ی قبول حزب‌الله، غیرممکن است، بنابراین این دشمنی یک دشمنی مستمری است؛ لذا حزب‌الله پیوسته در یک آمادگی برای دفاع بود؛ این نکته‌ی اول.

 

حزب‌الله خالی الذهن و در یک عدم آمادگی به سر نمی‌برد؛ آماده بود و آمادگی او ربطی به این عملیات نداشت. البته این عملیات آمادگی و هوشیاری را در ابعاد دیگری افزایش داد، اما آمادگی در بُعد نیروهای رزمنده و وسایل و امکانات، از قبل مهیا بود. حالا هم همین‌طور است؛ یعنی حزب‌الله همیشه در یک آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آمادگی حزب‌الله مثل دیگر آمادگی‌ها نیست که مثلاً اول، آمادگی زرد اعلام می‌کنند، بعد آمادگی قرمز؛ یا مثلاً ابتدا آمادگی سی درصد، بعد هفتاد درصد و در نهایت صد درصد؛ نه، حزب‌الله پیوسته در یک آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آن روز هم در آمادگی صددرصد بود، امروز هم در آمادگی صددرصد است؛ منتها کیفیت این آمادگی به‌دلیل امکانات، در هر دوره‌ای متفاوت است.

هر اقدامی که حزب‌الله می‌خواهد انجام بدهد، قبل از آن ابتدا تمهیدات امنیتی را انجام می‌دهد و بعد اقدام می‌‌کند. لذا حزب‌الله وقتی تصمیم به اجرای عملیات اسیر گرفتن این دو سرباز رژیم صهیونیستی برای آن مبادله‌ی مهم و سرنوشت‌ساز گرفت، اول یک آمادگی در خودش ایجاد کرد. این آمادگی دارای دو وضعیت بود: آمادگی در مقابله و آمادگی در کاهش خسارت. در تمام دوره‌ای که رژیم صهیونیستی در آغاز جنگ ۳۳روزه اجرای عملیات کرد خصوصاً در ساعات و روز اول و روزهای اول، او اهداف موجود در بانک اطلاعاتی از قبل آماده‌ی خود را هدف قرار داد. رژیم، همه‌ی آن بانک اطلاعاتی که از قبل آماده کرده بود را به نیروی هوایی خود واگذار کرد و نیروی هوایی بر مبنای آن بانک که مختصات دقیق مکان‌های متعلق به حزب‌الله در آن وجود داشت، وارد عمل شد. اما به‌دلیل تدابیری که حزب‌الله انجام داده بود - هم در بُعد نیروی انسانی و هم در بُعد امکانات – حزب‌الله حداقل آسیب را دید و یا می‌توان گفت در لحظات اولیه‌ هیچ آسیبی ندید. دشمن بعد از ده روز اعلام کرد بانک اهداف من تمام شد، یعنی معنایش این بود که تمام اهداف موجودی که مربوط به حزب‌الله وجود دارد را منهدم کرده؛ اما بعد معلوم شد که به‌دلیل اقدامات و ابتکاراتی که حزب‌الله قبل از شروع عملیات خودش، در پیش‌بینیِ عکس‌العمل دشمن انجام داده بود، همه‌ی آنچه اسرائیل انجام داده بود، خلاف تصوراتشان بود.

نکته‌ی دوم اینکه در مسئله‌ی پیش‌بینی جنگ و با توجه به سابقه‌ی عکس‌العمل‌ها، معمولاً این نوع اتفاقات هیچ وقت به یک جنگ کامل نمی‌‌انجامید. عموماً یک عکس‌العمل یک روزه‌ای وجود داشت که با یک شدتی، مناطق یا نقاطی را رژیم مورد حمله قرار می‌داد و بعد متوقف می‌کرد. اما در همان لحظات اول این جنگ، طراحی شده بود که به‌طور کامل به مورد اجرا گذاشته شد. یعنی آن طرح کاملی که در خفا می‌خواستند انجامش بدهند، آن را یک‌جا به اجرا گذاشتند. البته الان ما می‌گوییم «آن طرح در خفا»، وَالّا ما شاید بعد از گذشت دو هفته از آغاز جنگ به‌صورت اعتقادی - و نه اطلاعاتی - به این نکته رسیدیم؛ تقریباً اواخر جنگ بود که به‌صورت اطلاعاتی به این رسیدیم که دشمن طرحی از قبل آماده داشته و می‌خواسته در غافلگیری کامل این را عمل بکند و بخش اعظمی از این فهم ما به‌دلیل اعلام خود دشمن بود. بنابراین جنگ به‌سرعت به یک جنگ کامل تبدیل شد و مثل یک انبار وسیع باروت و مواد منفجره‌ای که با یک فتیله ناگهان منفجر می‌شود، جنگ شعله‌ور شد. انگار یک‌مرتبه همه‌ی آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد و این انفجار عظیم که جنگ ۳۳روزه نامیده شد صورت گرفت.

 

* در هنگام وقوع جنگ، جنابعالی کجا بودید؟

من روز اول که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همه‌ی راه‌ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه‌ای آنجا را ترک نمی‌کردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخش آن پیاده بود و یک بخشی را هم با ماشین طی کردیم، به لبنان منتقل کرد. آن وقت هنوز گستره‌ی اصلی جنگ، تمرکز بر ساختمان‌های اداری حزب‌الله، اکثر مناطق جنوب و بعضاً نقاطی در مراکز میانی و شمالی بود.

تقریباً هفته‌ی اول که سپری شد، از تهران اصرار داشتند که من به تهران بیایم تا درباره‌ی جنگ توضیح بدهم. من از یک راه فرعی برگشتم. آن وقت رهبر معظم انقلاب در مشهد بودند و من خدمت ایشان رسیدم برای جلسه‌ی سران سه قوه و مسئولان اصلی که عضو شورای امنیت ملی بودند و غالباً در بخش‌های امنیتی و اطلاعاتی حضور داشتد. در جلسه‌ی مشهد، من گزارشی از حادثه دادم. گزارش من گزارش تلخی بود. یعنی مشاهدات من افقی از پیروزی را نشان نمی‌داد. جنگ کاملاً جنگ متفاوت و تکنولوژیک و دقیقی بود. اهداف با دقت انتخاب می‌شد. ساختمان‌های دوازده طبقه با یک بمب با زمین یکسان می‌شدند. هدف‌گیری در بخش‌های روستایی که فاصله‌ی یک روستا با روستای دیگر کم بود و روستاها چسبیده به هم بودند، برای توپخانه‌ها کار سختی است؛ درعین‌حال زمانی که هدف جنگ، از حزب‌الله به طایفه‌ی شیعه منتقل شده بود، وضع یک روستایی که شیعه‌نشین بود با روستای دیگری که برادران مسیحی ما بودند یا برادران اهل‌تسنن بودند کاملاً متفاوت بود. یعنی یک جا یک نفر با اطمینان نشسته بود و مشغول کشیدن قلیان بود و یک جا، چندین هزار گلوله فرود می‌آمد. من این مسائل را در آن جلسه گزارش دادم.

 

وقت نماز شد و حضرت آقا رفتند برای وضو گرفتن. من هم رفتم وضو بگیرم. آقا وضو گرفته بودند و آستین‌هایشان هنوز بالا بود؛ وقتی برمی‌گشتند با دست به من اشاره کردند که بیا؛ من رفتم. آقا فرمودند «شما از گزارشت چیزی می‌خواستی به من بگویی؟» عرض کردم نه، فقط می‌خواستم توضیح واقع را بدهم. آقا فرمودند: «این را فهمیدم. چیز دیگری نمی‌خواستی بگویی؟» عرض کردم نه. نماز خواندیم و برگشتیم به جلسه. گزارش من تمام شده بود. آقا شروع به صحبت کردند. چند مطلب را فرمودند، از جمله اینکه فرمودند نکاتی که فلانی «گفتند پیرامون جنگ، همینطور است؛ این جنگ، جنگ بسیار سخت و شدیدی است اما من تصور می‌کنم این جنگ شبیه جنگ خندق است.» آیات جنگ احزاب یا همان جنگ خندق را قرائت کردند و حالت مسلمان‌ها، حالت اصحاب و یاران پیغمبر، حالتی که بر صف آن‌ها حاکم بود را بیان کردند. بعد فرمودند «اما من تصورم این است که پیروزی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود.» من در دلم تکان خوردم، چون اصلاً چنین ظنی از نظر نظامی نداشتم. یعنی در دلم تمنا کردم کاش آقا این را نمی‌فرمودند که نتیجه‌ی این جنگ، پیروزی است. جنگ احزاب، پیروزی بزرگ پیامبر بود.

در ادامه، آقا دو نکته‌ی دیگر فرمودند که خیلی مهم بود؛ یکی فرمودند «من تصورم این است که اسرائیل این طرح را از قبل آماده کرده بود و می‌خواست همین طرح را در یک غافلگیری کامل به اجرا بگذارد و حزب‌الله را در غافلگیری نابود کند. عمل حزب‌الله در گرفتن این دو اسیر، آن غافلگیری را به هم زد.» خب، من این اطلاعات را نداشتم، سید هم این اطلاعات را نداشت، عماد هم نداشت. هیچ‌کدام این اطلاعات را نداشتیم. من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفته‌ام که در این بیست سالی که در محضر آقا بودم، نتیجه‌ی تقوا را و ثمره‌ی آن را که حکمت می‌شود و بر زبان و بر دل و بر عقل جاری می‌شود، من در آقا به‌طور کامل دیدم. لذا در هر چیزی که الان ایشان شبهه می‌کنند، مطمئن می‌شوم که در انتهای آن، شبهه درمی‌آید و یا بر هر چیزی که یقین می‌کنند، مطمئن می‌شوم که در آن، [مقصود] به دست می‌آید. وقتی آقا این نکته را فرمودند برای من خیلی نویدبخش بود؛ چون این حرف، سید را خیلی کمک می‌کرد و خیالش را راحت می‌کرد. مخصوصاً اینکه در اواخر جنگ، تعداد شهدا بالا رفت و حجم انهدام و تخریب هم بالا رفت. سیّد عبارت‌هایی بیان می‌کرد که من را متأثر می‌کرد و من نمی‌خواهم آن عبارت‌ها را بیان بکنم. دیدم این بیان آقا خیلی بیان خوبی است برای او که ممکن است کسی شماتت کند و مثلاً بگوید چرا حزب‌الله برای گرفتن دو اسیر، کل شیعه را با خطر مواجه کرد. اما بیان این موضوع که حزب‌الله با گرفتن دو اسیر، نه‌تنها خودش را بلکه ملت لبنان را از یک نابودی کامل نجات داد، خیلی نویدبخش و مهم بود.

 

یک نکته‌ی سومی هم فرمودند که جنبه‌ی معنوی داشت؛ فرمودند «به این‌ها بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند.» در شیعه عموماً دعای جوشن کبیر معروف است و دعای جوشن صغیر حداقل در بین عموم مردم – غیر از خواص - معروف نیست. بعد آقا توضیحی هم دادند که یعنی ما تصور دیگری نکنیم در این موضوع که این دعای جوشن صغیر حالا مثلاً چیست؛ مثل بعضی‌ها که می‌گویند این چهار تا قل هوالله را بخوان یا مثلاً این حمد را بخوان و موضوع حل است. آقا فرمودند «این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است؛ انسانی که در یک اضطرار شدید است و می‌خواهد با خدا حرف بزند.»

من همان شب به تهران آمدم و مجدداً‌ به سوریه برگشتم. احساس بسیار خوبی داشتم چراکه حامل یک پیامی بودم که شاید برای سید از هر امکان دیگری ارزشمند‌تر بود. مجدداً عماد آمد دنبال من و از همان راه برگشتیم و رفتم پیش آقاسید و موضوع را برای ایشان نقل کردم. شاید هیچ چیزی به اندازه‌ی این کلمات در روحیه‌ی سید مؤثر نبود. اولاً ایشان یک خصوصیتی دارد که ماها تا حالا هیچ‌کدام به این درجه نرسیده‌ایم. فکر می‌کنم ما اصلاً‌ درس ولایت‌شناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم. او اعتقاد جدی به بیانات رهبر معظم انقلاب دارد و این‌ها را یک بیانات الهی و غیبی می‌داند. لذا به هر بیانی و به هر کلمه‌ای که از ناحیه‌ی رهبر معظم انقلاب صادر شده باشد، اهتمام جدی و توجه اساسی و فوق‌العاده دارد. من به سید توضیح دادم و او هم خیلی خوشحال شد. سپس به‌سرعت موضوع اول که «نتیجه‌ی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود؛ و اگرچه سختی‌های زیادی دارد اما پیروزی بزرگی حاصل می‌شود» از قول رهبر معظم انقلاب در بین همه‌ی مجاهدین منتشر شد؛ از کسانی که در نقاط جلو بودند و درگیر بودند تا افراد در همه‌ی صفوف. ثانیاً این تحلیل که «دشمن از قبل یک طرح حمله داشته است» مبنای اصلی عملیات سید در توجیه افکار عمومی و توجه دادن افکار عمومی به نیت دشمن شد. در موضوع سوم هم مسئله‌ی دعای جوشن صغیر رایج شد؛ چون این دعا مفاهیم خیلی ارزنده‌ی عرفانی و معنوی و عبودی دارد و شاید بتوان گفت جزو بهترین دعاهای مفاتیح است. انتشار این دعا وسعت پیدا کرد و تلویزیون المنار به‌شکل مرتب آن را با یک صوت زیبا و حزین پخش می‌کرد. حتی در بین مسیحیان هم این دعا را می‌خواندند. چون دعا، دعای الهی است، عرفانی است و متعلق به یک طایفه نیست. یعنی هر کسی که عبودیت و تعبد داشته باشد، به قدرت الهی و به خداوند سبحان اعتقاد داشته باشد، این دعا در او اثر می‌گذارد؛ لذا این پیام خیلی مؤثر بود و شروعی شد برای یک تحرک دیگر و می‌توان گفت که خون تازه‌ای در وجود حزب‌الله دمید تا حزب‌الله با یک امید بیشتری و اعتمادبه‌نفس بیشتری وارد معرکه با دشمن شد.

 

* شما در خلال جنگ، پیام دیگری از طرف حضرت آقا به جناب سیدحسن نصرالله و فرماندهان حزب‌الله منتقل نکردید؟

من تا پایان جنگ برنگشتم و به‌طور کامل در این ۳۳ روز در لبنان ماندم. بعد از اینکه جنگ تمام شد، من به ایران برگشتم و باز در جلسه‌ی مشابه همان جلسه‌ی مشهد اما این بار در تهران، در محضر رهبر معظم انقلاب که همه‌ی سران قوا هم بودند و مسئولین اصلی حضور داشتند، گزارشی از آنچه گذشت که بخشی از آن هم منتشر شده بود، منتقل کردم. ضمن اینکه من در لبنان هم که بودم، به‌صورت روزانه از خط امن گزارشاتی به تهران می‌فرستادم و مسئولین به این شکل، کاملاً در جریان وضعیت میدانی بودند.

 

* در داخل ایران نظرات پیرامون نحوه‌ی مواجهه و عکس‌العمل جمهوری اسلامی ایران چگونه بود؟ آیا در بین مسئولان، نظرات مخالفی هم بود یا همه نسبت به نوع واکنش ما متفق‌القول بودند؟ 

در آن مقطع اصلاً اختلاف نظر و اختلاف دیدگاهی وجود نداشت. یعنی همه پیرامون حمایت از حزب‌الله - اعم از حمایت معنوی و مادی یعنی تسلیحاتی، تجهیزاتی و رسانه‌ای و آنچه در چارچوب توان جمهوری اسلامی بود - متفق‌القول بودند. بنابراین در داخل نظام – حداقل در آن مقطع - کسی تردیدی نداشت. من آنجا هم که بودم، نظرات داخل ایران را می‌شنیدم و هیچ نگرانی از این ناحیه وجود نداشت و به معنای کامل کلمه، یک وحدت کاملی در حمایت از حزب‌الله و تلاش برای پیروزی حزب‌الله در جمهوری اسلامی وجود داشت. چون مرکز اساسی این پشتیبانی، رهبر معظم انقلاب بودند، لذا در جهت دادن به این موضوع و تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی و مصلحت اسلام و عالم اسلامی تردیدی در ایران وجود نداشت. البته الان هم که در برخی موضوعات ممکن است تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد، اما در موضوع حزب‌الله تاکنون ما در همه‌ی سطوح وحدت نظر داشته‌ایم.

 

* از بُعد عملیاتی جنگ ۳۳روزه کمتر صحبت شده و یا اینکه بیشتر صحبت‌ها و اطلاعات، درباره‌ی وضعیت رژیم صهیونیستی در این جنگ بوده است. خوب است از زبان شما که در میدان این نبرد حضور و فعالیت داشته‌اید، جزئیاتی از راهبردهای عملیاتی حزب‌الله لبنان را بشنویم.

ببینید، هنوز موضوعاتی پیرامون جنگ ۳۳روزه وجود دارد که نمی‌توان مطرح کرد. حدود سیزده سال از این جنگ می‌گذرد و هنوز سال‌های زیادی باید بخشی از اسرار این جنگ و آنچه حزب‌الله عمل کرد به‌صورت سرّی باقی بماند. اما در رابطه با بخش‌هایی که می‌توان بیان کرد و مفید است، چند نکته‌ی مهم و چند خاطره می‌گویم.

 

حزب‌الله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموماً پیوسته ساختمان‌هایی در مجاور آن مورد بمباران قرار می‌گرفتند و منهدم می‌شدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبه‌ی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین می‌شدند و کاملاً با خاک یکسان می‌شدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیش‌بینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همه‌ی مسئولان اداره‌ی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمان‌های اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا بکنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم، سید به‌سختی می‌پذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم این‌گونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر می‌کردیم دشمن ممکن است به‌دلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. هواپیماهای اِم‌کا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز می‌کردند و بر همه‌ی رفت‌وآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد می‌کرد نمی‌گذشتند. ساعت دوازده شب، ضاحیه سوت‌وکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزب‌الله بود هیچ‌کس زندگی نمی‌کرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصله‌ی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم به‌محض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع می‌شد. مجدداً‌ بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌کرد چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه‌ی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌کا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِم‌کا بر ماشین متمرکز شد. می‌دانید که اِم‌کا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به تل‌آویو منتقل می‌کرد و آن‌ها این صحنه را در اتاق عملیاتشان می‌دیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمه‌شب مجدداً به اتاق عملیات رسیدیم.

 

نکته‌ی مهمی که وجود داشت این بود که معمولاً‌ در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد. حالا من ۴۰ سال است که کار نظامی امنیتی می‌کنم و این را می‌فهمم. در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد برای اینکه هر امکانی که دارند را در همان لحظات اولیه بروز بدهند. حزب‌الله در این جنگ، در هر مرحله‌ای با یک ابزار جدید و یک اقدام جدید، دشمن را در غافلگیری و در بهت قرار می‌داد. یعنی همه‌ی ابزارهایش را یکمرتبه رو نمی‌‌کرد. لذا سید یک عبارتی داشت که این عبارت، دشمن را خیلی در خوف نگه می‌داشت. سید مرحله به مرحله جلو می‌‌رفت: مرحله‌ی حیفا، مرحله‌ی بعد از حیفا، مرحله‌ی بعدِ بعد از حیفا. این مرحله‌ها را همینجور ادامه دادند تا وضعیت را به دشمن تفهیم کنند و در هر مرحله‌ای هم سلاح جدیدی را رو می‌کردند تا به دشمن ثابت کنند که می‌توانند دشمن را در آن عمق، مورد حمله قرار بدهند. لذا برای دشمن قطعی شد که حزب‌الله در آن زمان، امکان ورود به مرحله‌ی بعدی که مرحله‌ی خطر و قرمز بود – مرحله‌ای که خطرناک‌تر از آن وجود نداشت - را دارد؛ یعنی در حزب‌الله این توانمندی وجود دارد که جنگ را به داخل تل‌آویو بکشاند. لذا این اقدامات حزب‌الله، ضمن اینکه جنبه‌ی نظامی داشت، جنبه‌ی روانی شدید هم داشت. یعنی هم عملیات نظامی می‌کرد و در هر مرحله‌ای دشمن را در یک نقطه‌ی جغرافیایی از سرزمین فلسطین اشغالی به چالش می‌کشید و هم از نظر روانی، دشمن را دچار یک گیجی سنگین کرده بود.

نکته‌ی دوم در به‌کارگیری ابزار نظامی بود. تصور دشمن این بود که در حجم عملیاتی که انجام داده است، توانمندی حزب‌الله را به صفر یا به حداقل رسانده؛ اما در هر مرحله‌ای که دشمن اعلام می‌کرد مثلاً دیگر از توان شلیک موشک حزب‌الله چیزی باقی نمانده، حزب‌الله آن روز و روز بعد از آن، چند برابر روز قبل موشک شلیک می‌کرد. شلیک کردن موشک یک امر ساده‌ای نبود؛ یعنی در یک سرزمینی که از هوا با یک توپخانه‌ی متحرک و سنگین هوایی مواجه بود، موشک می‌خواهد از یک پناهگاه بیاید بیرون و بر روی هدف تنظیم شود، روی هدف شلیک شود، پرتاب‌کننده‌اش آسیب نبیند و به نقطه‌ی امن دیگری برگردد؛ کار بسیار سختی بود.

 

* این آمادگی‌ها در این سطح بالا، طی چه زمان و مراحلی به دست آمد؟

ورزیدگی و زبدگی مجاهدین حزب‌الله به‌دلیل تمرینات دقیق و فشرده‌ای بود که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ یعنی از زمان فرار رژیم صهیونیستی یا شکست آن در جنوب لبنان شروع شده بود. این تمرینات و آمادگی‌ها لاینقطع تا سال ۲۰۰۶ - به‌عنوان طرحی که حزب‌الله پیش‌بینی کرده بود به نام طرح سیدالشهدا - استمرار داشت. مدیر این طرح و طراح این طرح عماد بود. لذا او چیدمان دقیقی کرده بود که در مواجهه با دشمن چگونه عمل بکند.

 

نکته‌ی سوم درباره‌ی تاکتیک حزب‌الله است. برخلاف دیگر جنگ‌ها که یک خاکریز مقدم در آن وجود دارد، این جنگ هیچ خاکریز مقدمی نداشت، هر نقطه‌اش یک خاکریز بود، یعنی از نقطه‌ی تماس که تقاطع مرز فلسطین اشغالی با لبنان بود، حداقل تا نهر لیتانی، هر نقطه از آنجا اعم از تپه‌ها، قریه‌ها، خانه‌ها یک خط مقدم و یک خاکریز بود؛ نه یک خاکریز معلوم که در جنگ‌ها متداول است و ما در جنگ خودمان از آن استفاده می‌کردیم، بلکه خاکریزی با تاکتیک ویژه. این تاکتیک حزب‌الله مشابه یک میدان مین هوشمند گسترده بود که هیچ نقطه‌ی خالی و امنی در آن وجود نداشت. لذا شما اگر به شیوه‌ی حرکت دشمن نگاه بکنید، می‌بینید دشمن در بعضی از روستاها - روستاهای چسبیده به مرز - از ورود به این روستاها عاجز شد و نتوانست وارد این‌ها بشود؛ از ورود به شهرها هم عاجز شد و در نهایت تصمیم گرفت برود از وادی‌الحجیر به سمت لیتانی بیاید که همان نقطه‌ی شکنندگی و شکست دشمن بود.

 

یک نکته‌ی مهمی که در جنگ ۳۳روزه وجود داشت این بود که گاهی یک ضربه‌ی حزب‌الله، مشابه ضربه‌‌‌ی آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جنگ خندق در به زمین زدن عمربن‌عبدود تأثیر عجیبی می‌گذاشت؛ همان ضربه‌ای که پیامبر فرمودند این ضربه‌ی امیرالمؤمنین برتر است از همه‌‌ی عبادت جن و انس؛ چرا؟ چون ناجی اسلام شد. حزب‌الله در ضرباتی که طراحی می‌کرد، بعضی از ضرباتش یک‌مرتبه یک ساختار کامل رژیم را از دُور خارج می‌کرد. یکی از آن ساختارها نیروی دریایی رژیم بود. مستحضر هستید که برای رسیدن به جنوب لبنان، یک راه مواصلاتی وجود داشت و این راه از حاشیه‌ی دریای مدیترانه عبور می‌کرد و به صیدا و صور و نهایتاً به خطوط مقدم جنوبی می‌رسید. در همه‌ی جنگ‌ها، ناوچه‌های رژیم صهیونیستی در دریا مستقر می‌شدند و با توپ‌های دقیق خودشان این جاده را می‌بستند؛ در این جنگ هم در هفته‌ی اول همین کار را انجام دادند.‌ آن چیزی که دشمن تصور نمی‌‌کرد و حزب‌الله او را در غافلگیری قرار داد، مسئله‌ی موشک‌های دریایی بود. آن روز برای اولین بار قرار بود موشک دریایی مورد آزمایش قرار بگیرد. قبل از آن، همه‌ی موشک‌ها مخفی بودند و آزمایشی وجود نداشت. عملیات، عملیات سختی بود. باید موشک از یک پناهگاه و از یک مخفیگاه خارج می‌شد، با ماشینی که حامل آن بود به یک نقطه‌ی پرتاب می‌آمد که مکشوف بود، درحالی‌که سه چهار ناوچه‌ی اسرائیلی در مقابلش ایستاده بودند. این کار قرار بود زمانی انجام بگیرد که سید می‌خواست صحبت بکند، چون شایعه شده بود که سید زخمی شده است و خیلی حالت نگرانی عمومی در بین مردم لبنان ایجاد شده بود. توافق سید با عماد این شد که باید سید صحبت کند. در آن هفته دشمن یک برتری داشت و ما هنوز کار مهمی غیر از عکس‌العمل موشکی انجام نداده بودیم. این اقدام باید صورت می‌گرفت. چندین مرتبه این موشک آمد روی سکو و خواست شلیک بشود اما اشکال در شلیک به وجود آمد. سید می‌خواست در صحبت خودش این را به‌عنوان یک غافلگیری مهم اعلام بکند. صحبت سید باید ضبط می‌شد و بعد منتشر می‌شد. یک اتاق، در کنار اتاقی که سید داشت صحبت می‌کرد بود که ما آنجا با عماد و برادری دیگر نشسته بودیم. ما به انتهای صحبت سید رسیده بودیم اما این موشک شلیک نمی‌شد. سید که می‌خواست بگوید والسلام علیکم و رحمةاللّه، به این نقطه که رسید، قبل از اینکه این عبارت را بخواهد بیان بکند موشک شلیک شد. سرعت موشک، مافوق صوت بود و سریعاً به ناوچه اصابت کرد. لذا سید در پایان بیان خود مثل یک بیان غیبی که انگار صحنه را می‌دید، گفت «الان در مقابل خودتان می‌بینید که ناوچه‌ی اسرائیلی در حال سوختن است.» این نوع کلام سید با نقطه‌ی اصابت موشک مصادف بود. حالا خود این هم یک فلسفه‌ای دارد که از منظرهای عام شاید قابل قبول نباشد، اما از باب اینکه خداوند تطبیق داد این بیان را و این ضربه را و این ضربه دقیقاً اصابت کرد قابل توجه است؛ درحالی‌که این ناوچه‌ها امکانات جَمر دارند و می‌توانند موشک را منحرف کنند، ضد موشک دارند و می‌توانند موشک را بزنند؛ اما موشک آمد و اصابت کرد و ناوچه را دو نیم کرد. این اتفاق، خلاصی از نیروی دریایی رژیم صهیونیستی بود؛ نیرویی که دیگر تا پایان جنگ دیده نشد و با یک موشک، تمام نیروی دریایی رژیم صهیونیستی از صحنه خارج شد. 

البته خود این اتفاق که یک رژیم با اصابت یک موشک، نیروی دریایی‌اش از صحنه خارج می‌‌شود، قابل تحلیل است. بحث در اینجا، بحث ‌توان رژیم صهیونیستی است. یعنی معلوم می‌شود که این رژیم هر تعداد ناوچه داشته باشد، این بار با یک موشک، بار دیگر با دو موشک و با سه موشک به‌طور کامل از میدان خارج خواهد شد. آن زمان در بُرد صد کیلومتری از میدان خارج شد، ممکن است در مقطع دیگری در بُرد سیصد کیلومتری از میدان خارج بشود. خب این شد یک معجزه و یک پیروزی بسیار بزرگ. مردمی که در آن مقطع آواره بودند یا زیر بمباران بودند، در همان حین بمباران، فریادهای «اللّه اکبر»شان از خوشحالی بلند شد. این هم یک غافلگیری دیگری بود که حزب‌الله انجام داد و معادله را عوض کرد و رژیم نتوانست این معادله را جبران بکند تا اینکه درنهایت به سمت دشت خیام و به سمت لیتانی حرکت کرد و در آنجا هم شکست خورد.

روزهای بیستم تا بیستوهفتم و بیست‌وهشتم روزهای سختی بود؛ من و عماد از هم جدا شدیم، سید در نقطه‌ی دیگری بود و ما شب‌ها با هم جلسه داشتیم. ما با اصول خاصی خودمان را به سید می‌رساندیم، با سید ملاقات می‌کردیم و عماد گزارش کامل میدان را می‌‌داد؛ تدابیر سید را هم اخذ می‌کرد. این روزها روزهای بسیار سختی بود؛ خیلی سنگین و سخت بود. تقریباً می‌توان گفت جزو سخت‌ترین روزهای این ۳۳ روز بود. حالا الان وقت بیان بعضی از موضوعات نیست.

عماد یک ابتکار مهم انجام داد که این ابتکار خیلی اثرگذار بود. اگر بخواهم اثر این ابتکار را بیان کنم، باید آن را با پیام و وعده‌ای که آقا به سید درباره‌ی پیروزی در این جنگ داد مقایسه کنم؛ این ابتکار که آن اندازه اهمیت داشت، نامه‌ی مجاهدین در خطوط مقدم یا خطوط مواجهه با دشمن در زیر آتش دشمن خطاب به سیدحسن بود. نامه‌ی عجیبی بود؛ یعنی آن روز وقتی نامه قرائت می‌شد، عماد که خودش طراح بود با صدای بلند می‌گریست و من ندیدم کسی این نامه را بشنود و نگرید. از آن مهم‌تر جواب سید بود؛ یعنی شاید اگر بخواهیم تشبیه بکنیم، شباهت داشت به اشعاری که اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) در کربلا مقابل دشمن در دفاع از امام حسین (علیه‌السلام) می‌خواندند. کلام سید به مجاهدین خودش در تقدیر و تقدیس ایستادگی آنان، مشابه کلام امام حسین (علیه‌السلام) در شب عاشورا بود. این دو کلام - یعنی نامه‌ی مجاهدین به سید و جواب سید به آن - هر کدام اثرگذاری بسیار بالایی داشت و واقعاً الهی بود. اصلاً‌ بیان این نوشته‌ها اثر فوق‌العاده‌ای گذاشت و انرژی بسیار بالایی را ایجاد کرد. از روز بیست وهشتم، روند جنگ بالعکس شد.

حالا اینجا باید یک نکته‌ای بگویم. ما خیلی از این صحنه‌ها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم و من همیشه می‌گویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز می‌کرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجاب‌ها؛ از ورای حجاب‌ها و ورای پرده‌ها سخن می‌گفتند. یکوقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و می‌خواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیروهای اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچه‌های ما به نام حسین صادقی و اکبر موسایی‌پور به شناسایی رفتند اما برنگشتند. یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش‌آموز بود اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا می‌شد؛ به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال می‌رسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موسایی‌پور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.

من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چراکه جبهه‌های متعددی داشتیم. دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم. آن برادر ما که اسمش حسین بود، به من گفت که فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد. به او گفتم حسین! چه می‌گویی؟ حسین، یک خنده‌ی خیلی ظریفی آن گوشه‌ی لبش را باز کرد و گفت «حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید.» اسم پدرش غلامحسین بود؛ او هم دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلم‌زاده بود از پدر و مادر. اصلاً واقعاً به سن نوجوانی معلم بود. وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد و بعدش صادقی برمی‌گردد.» گفتم «از کجا می‌گویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم. ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم. برادرهای اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچه‌ها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موسایی‌پور است. روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همه‌ی تلاطماتی که داشته، این‌ها را به همان نقطه‌ی عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود. من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟» گفت «من دیشب اکبر موسایی‌پور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمی‌گردم و صادقی روز بعدش برمی‌گردد.» بعد حسین به من جمله‌ای گفت که خیلی مهم است. گفت «می‌دانی چرا اکبر موسایی‌پور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موسایی‌پور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دو اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.»

 

حسین بعدها شهید شد. من می‌خواستم به این نکته برگردم که در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود، یکی از برادرهای حزب‌الله که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسئول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت «دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. رفتم به سمت پاهای مبارکشان؛ به ایشان گفتم که ببینید وضع ما را، ببینید ما چه وضعی داریم. حضرت فرمودند که «درست می‌شود». گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست می‌شود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک هلی‌کوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانک‌ها شروع شد.» و زدن تانک‌ها همان نقطه‌ی شکست رژیم در جنگ بود. از اینجا بود که معادله‌ی جدید آمد و اولین موشک‌های کُرنت در این جنگ رونمایی شد و برای اولین بار تانک‌های مرکاوای اسرائیلی که تا حالا به این شکل زده نشده بودند، منهدم شدند و نزدیک به هفت تانک در یک روز زده شد.

 

* چگونه جنگ به پایان رسید؟

آن وقت آقای حمد آل خلیفه که نخست‌وزیر قطر بود، وزیر خارجه بود. او در سازمان ملل بود و وساطت می‌کرد و می‌آمد لبنان و می‌رفت. او بعداً نقل کرد و گفت «در آن روزها آمریکایی‌ها ابداً اجازه نمی‌دادند بحث توقف جنگ مطرح بشود. من ناامید شدم؛ رفتم در خانه‌ی خودم استراحت کنم که دیدم ناگهان سفیر اسرائیل در سازمان ملل سراسیمه آمد دنبال من. با عجله و با نگرانی به من گفت که کجا هستی؟ گفتم مگر چیز جدیدی شده؟ گفت برویم سازمان ملل. آمدم دیدم این جان بولتون خبیث خیلی نگران و مضطرب دارد قدم می‌زند. هر دو به من گفتند الان باید جنگ متوقف بشود. گفتم چرا؟ گفتند اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم می‌پاشد و متلاشی می‌شود.» لذا اسرائیلی‌ها همه‌ی شروط قبلی خودشان را نادیده گرفتند و از آن‌ها عبور کردند و مجبور شدند شروط حزب‌الله را قبول بکنند و آتش‌بس را بپذیرند و این پیروزی بسیار بزرگ برای حزب‌الله رقم خورد؛ نه‌تنها پیروزی حاصل شد بلکه این اتفاق، نقطه‌ی پایانی شد بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان که این تا به امروز هم ادامه پیدا کرده است؛ یعنی نه‌تنها حزب‌الله بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان اثرگذار شد بلکه بر تصور رژیم صهیونیستی برای هر هجومی اثرگذار شد. من عرض می‌کنم بعد از جنگ ۳۳روزه، راهبرد رژیم صهیونیستی، از استراتژی بن‌گوریون در جنگ پیش‌دستانه و هجومی، آرام‌آرام به استراتژی دفاعی تبدیل شد. شما دیدید در این اتفاقی که چند هفته‌ی قبل افتاد و حزب‌الله برای انتقام از دو شهیدش، تهدید کرد که رژیم صهیونیستی را هدف می‌گیرد و می‌زند، اسرائیلی‌ها به فاصله‌ی سه تا پنج کیلومتر از نطقه‌ی صفر مرزی به عمق فرار کردند؛ به‌طوری‌که خبرنگار المیادین به آن‌طرف سیمخاردار رفت و گفت من از فلسطین اشغالی به شما گزارش می‌دهم. این اثر جنگ ۳۳روزه است.

 

* در حال و هوای بزرگداشت دفاع مقدس هستیم. فرهنگ و ادبیات دفاع مقدس، چگونه به جبهه‌ی مقاومت در منطقه پیوند خورده و استمرار یافته است؟

شما اگر به سیر حوادث در تاریخ اسلام نگاه بکنید، می‌بینید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به رسول‌اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اقتدا کرد. وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) موعظه می‌‌کند، وقتی نامه می‌نویسد، وقتی خطبه می‌خواند، مبنا و مصداق اساسی او، زمان پیامبر، عمل پیامبر و سیره‌ی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. امام مجتبی و سیدالشهدا (علیهماالسلام) وقتی می‌خواستند به کسی اقتدا کنند و سیره‌ی او را مبنا قرار بدهند، خود امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به‌عنوان یک شاهد عینی و نزدیک‌تر که سیره‌ی رسول‌اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به‌صورت عملی بیان کرده بود و پیاده کرده بود، مبنا قرار می‌دادند.

 

دفاع مقدس ما هم از این جنس است؛ یعنی نسبت به همه‌ی دفاع‌های مقدس دیگری که وجود دارد یک حالت مادر دارد، محوریت و قدسیت دارد. در دفاع مقدس ما موضوعات معنوی در اعلی‌ترین شکل بروز داده شد، تبلیغات دینی در اعلی‌ترین شکل بروز داده شد، موضوعات اعتقادی و عبادی در اعلی‌ترین شکل بدون ذره‌ای انحراف نمایش داده شد، ایثار و جهاد و شهادت در اعلی‌ترین شکل نشان داده شد، رابطه‌ی مدیر با زیرمجموعه در دفاع مقدس ما فقط با نادرترین صحنه‌های صدر اسلام قابل تطبیق است. بنابراین دفاع مقدس در همه‌ی موضوعات یک قله است. شما رشته‌کوه‌های البرز را ببینید؛ طول آن بیش از هزار کیلومتر است اما معرّفش قله‌ی دماوند است. قله‌ی دماوند، آن نقطه‌‌ی مرتفع اساسی سلسله جبال البرز است. نسبت دفاع مقدس به همه‌ی این دفاع‌ها، نسبت قله‌ی دماوند به این سلسله‌ جبال طولانی البرز است. دفاع مقدس یک ارتفاعی دارد که مرتفع‌تر از همه‌ی این‌ها است و این‌ها دامنه‌های آن و سلسله قلل آن هستند.

همایش بسیجیان،پیشکسوتان جهادوشهادت،جانبازان وایثارگران8سال دفاع مقدس(پایگاه امام سجادع نیاک)

 بخش خبری بانک صوت وتصویر

همایش بسیجیان،پیشکسوتان جهادوشهادت،جانبازان وایثارگران8سال دفاع مقدس(پایگاه امام سجادع نیاک)

به مناسبت هفته دفاع مقدس/گزارش تصویری

دریافت دیگرتصاویر

اربعین جهانی شدوجهانی تر هم خواهدشد

 بخش خبری رهبری انقلاب

 اربعین جهانی شدوجهانی تر هم خواهدشد

بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا ابی‌القاسم المصطفیٰ محمّد  و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.


خیلی خوش‌آمدید برادران عزیز؛ جلسه برای من، یک جلسه‌ی به‌یادماندنی و تاریخی است. آنچه در این جلسه گفته شد، شعری که خوانده شد، مرثیه‌ای که سروده شد، هر کدام یک نشانه‌ی گویایی از عظمت حادثه‌ی کربلا و عظمت حسین‌بن‌علی (سلام‌ الله علیه) است؛ خیلی استفاده کردیم و بهره بردیم. امیدواریم در این سفر به شما برادران عزیز در خانه‌ی خودتان و بین برادران خودتان خوش بگذرد. من چند جمله، چند کلمه یادداشت کرده‌ام که به شما عرض بکنم.


اوّلین کلمه تشکّر است؛ از صمیم قلب، خودم و از طرف ملّت بزرگ ایران تشکّر میکنم، هم از شما موکب‌داران که در ایّام اربعین کرامت را و رحمت و مودّت را به منتهادرجه رسانده‌اید، هم از همه‌ی ملّت بزرگ عراق و هم از مسئولین در دولت عراق که امنیّت را و فضا را و زمینه را فراهم کرده‌اند، هم بخصوص از علمای بزرگوار و مراجع عظام عراق که فضای زیارت را، فضای برادری بین آحاد مردم و بین دو ملّت را فراهم کرده‌اند؛ حقیقتاً جای تشکّر دارد. آنچه برای ما نقل میشود از رفتار شما برادران عزیز عراقی در مواکبِ میانِ راه و رفتار کریمانه‌ی شما با زائران حسینی، چیزهایی است که نظیر ندارد؛ در دنیای امروز این چیزها نظیر ندارد. همچنان که خود راه‌پیمایی اربعین در تاریخ نظیر ندارد، رفتار کریمانه‌ی شما هم حقیقتاً نظیر و شبیهی ندارد. شما کرامت اسلامی و کرامت عربی را در رفتار خودتان و اعمال خودتان نشان داده‌اید و همه به عشق سیّدالشهدا (سلام ‌الله ‌علیه) است، به عشق حسین‌بن‌علی است؛ از روی عشق و علاقه‌ای که به امام حسین دارید، پای زائر امام حسین را شست‌وشو میدهید، بدن او را در خستگی‌های شدید کمک میکنید، مالش میدهید، به او غذا میدهید، به او جای خواب میدهید، چون زائر حسین است. این عشق به حسین‌بن‌علی‌ یک امر استثنائی است؛ شبیه این را در هیچ جا، در هیچ زمان سراغ نداشتیم و نداریم. و امیدواریم خداوند متعال این عشق را در دلهای شما، در دلهای ما روزبه‌روز افزایش بدهد.

البتّه این توفیقی که شما در این زمینه پیدا کرده‌اید هم یک رحمتی از سوی پروردگار است به شما؛ این توفیقی که شما به دست آورده‌اید برای پذیرایی از میهمانان امام حسین (علیه‌السّلام)، خیلی چیز باارزشی است؛ این نعمت الهی است، این رحمت الهی است، این را هم باید قدر دانست و میدانیم که شماها قدر میدانید.

مطلب دوّم در مورد اصل این راه‌پیمایی اربعین است که حقیقتاً یک حادثه‌ی بی‌نظیری است؛ ما نه ‌فقط در دوران خودمان در دنیا، بلکه در تاریخ هم سراغ نداریم یک چنین اجتماعی، یک چنین حرکتی را هر سال، و هر سال گرم‌تر از سال قبل اتّفاق بیفتد؛ بی‌نظیر است. این حرکت حسینی در گسترش معرفت به امام حسین (علیه ‌السّلام) نقش دارد. اربعین با این حرکتی که عمدتاً بین نجف و کربلا در راه‌پیمایی هر سال به وجود می‌آید بین‌المللی شد؛ چشمهای مردم دنیا به این حرکت دوخته شد؛ امام حسین (علیه‌السّلام) و معرفت حسینی به برکت این حرکت عظیم مردمی بین‌المللی شد، جهانی شد.

ما امروز احتیاج داریم که حسین‌بن‌علی را به دنیا بشناسانیم؛ دنیای دچار ظلم و فساد و دنائت و لئامت، محتاج معرفت آزادگی حسینی و حرّیت حسینی است. امروز مردم دنیا، جوانهای دنیا، ملّتهای بی‌غرض، برای یک چنین حقیقتی دلهایشان میتپد؛ [اگر] امام حسین (علیه‌السّلام) به دنیا معرّفی بشود، اسلام معرّفی شده است، قرآن معرّفی شده است. امروز با صدها وسیله علیه اسلام و علیه معارف اسلامی تبلیغ میشود؛ در مقابل این حرکت خصمانه‌ی جبهه‌ی کفر و استکبار، حرکت معرفت حسینی میتواند یک‌تنه سینه سپر کند، بِایستد و حقیقت اسلام را، حقیقت قرآن را به دنیا معرّفی کند. منطق حسین‌بن‌علی‌ (علیهما ‌السّلام)، منطق دفاع از حق است، منطق ایستادگی در مقابل ظلم و طغیان و گمراهی و استکبار است. این منطقِ امام حسین است؛ امروز دنیا به این منطق نیازمند است؛ امروز دنیا شاهد حاکمیّت کفر و استکبار و حاکمیّت فساد است، دنیا شاهد حاکمیّت ظلم است؛ این پیام امام حسین، پیام نجات دنیا است؛ حرکت عظیم اربعین این پیام را در دنیا منتشر میکند و به فضل الهی و به حول و قوّه‌ی الهی و به توفیق الهی، این حرکت بایستی روزبه‌‌روز تقویت بشود.

اربعین جهانی شد و جهانی‌تر هم خواهد شد؛ این خون حسین‌بن‌علی است که بعد از ۱۴۰۰ سال دارد میجوشد و روزبه‌روز تازه‌تر میشود، روزبه‌روز زنده‌تر میشود؛ این همان پیام عاشورا است که از حلقوم اباعبدالله و حلقوم زینب کبریٰ (سلام‌ الله ‌علیهما) در نهایت غربت و تنهایی صادر شد و امروز فضای عالم را فرا گرفته است و فرا میگیرد. حسین (علیه‌السّلام) متعلّق به انسانیّت است؛ ما شیعیان افتخار میکنیم که پیرو امام حسین هستیم، امّا امام حسین فقط متعلّق به ما نیست؛ مذاهب اسلامی، شیعه و سنّی، همه زیر پرچم امام حسین هستند. در این راه‌پیمایی عظیم حتّی کسانی که متدیّن به اسلام هم نیستند شرکت میکنند و این رشته ادامه خواهد داشت ان‌شاء‌الله؛ این یک آیت عظمایی است که خدای متعال دارد نشان میدهد. در روزگاری که دشمنان اسلام و دشمنان امّت اسلامی با انواع و اقسام ابزارها و وسایل، با پول، با سیاست، با سلاح علیه امّت اسلامی دارند کار میکنند، خداوند متعال ناگهان حادثه‌ی راه‌پیماییِ اربعین را این ‌جور عظمت میدهد، این‌ جور جلوه میدهد. این آیت عظمای الهی است، این نشانه‌ی اراده‌ی الهی بر نصرت امّت اسلامی است، این نشان میدهد که اراده‌ی خدای متعال  بر نصرت امّت اسلامی تعلّق گرفته است.

مطلب سوّم که به شما برادران عزیز عرض میکنم این است که این مراسم را هر چه میتوانید و هر چه میتوانیم، باید پُربارتر و معنوی‌تر کنیم؛ معنا و مضمون این مراسم را باید روزبه‌روز بیشتر کنیم؛ اهل فکر، اهل فرهنگ، اهل اقدام فرهنگی و فکری، برای این حرکت عظیم بنشینند برنامه‌ریزی کنند. امروز هدف هر مسلمان باید ایجاد تمدّن اسلامی نوین باشد؛ ما امروز این را میخواهیم. ملّتهای اسلامی ظرفیّتهای عظیمی دارند که اگر از این ظرفیّتها استفاده شود، امّت اسلامی به اوج عزّت خواهد رسید؛ ما باید به این بیندیشیم، به این فکر کنیم؛ ایجاد تمدّن عظیم اسلامی، هدف نهایی ما است.

امروز بحمدالله ملّتهای اسلامی بیدار شده‌اند. ملّت عراق یک ملّت بزرگ است، یک ملّت باعزّت است، یک ملّت بافرهنگ است، یک ملّت با عزم و اراده است. جوانهای عراقی در این قضایای چند سال اخیر نشان دادند که این قدرت را دارند که از ملّتشان و از کشورشان در مقابل توطئه‌های جهانی محافظت کنند؛ این خیلی باارزش است. جوانهای عراقی توانستند بزرگ‌ترین توطئه‌ی داخلی را که میتوانست به جنگ داخلی منتهی بشود، در عراق از بین ببرند و نابود کنند. توطئه‌ی داعش و تکفیری‌ها، توطئه‌ی کوچکی نبود؛ پولها خرج کرده بودند، برنامه‌ها ریخته بودند برای اینکه عراق را که یک کشور اصلی عربی و اسلامی است، تبدیل کنند به میدان جنگ داخلی و شیعه و سنّی را به جان هم بیندازند؛ جوانهای عراقی با فتوای مرجعیّت معظّم عراق توانستند سینه سپر کنند و این توطئه را خنثی کنند؛ این کار کمی نبود، کار کوچکی نبود. ملّت بزرگ عراق میتواند کشور خود را به اوج عزّت برساند؛ این ظرفیّتها بایستی به منصّه‌ی عمل و ظهور برسد. اگر ظرفیّتهای کشورهای اسلامی -ظرفیّت عراق، ظرفیّت ایران، ظرفیّت کشورهای دیگر منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا- بر روی هم مجتمع بشود، اگر این ظرفیّتها به هم برسند، این دستها در هم گره بخورند، آن وقت امّت اسلامی نشان خواهد داد که عزّت الهی یعنی چه؛ تمدّن عظیم اسلامی را به جوامع عالَم نشان خواهند داد؛ باید هدف ما این باشد و این راه‌پیمایی اربعین میتواند یک وسیله‌ی گویایی برای تحقّق این هدف باشد.

از دَه‌ها کشور در راه‌پیمایی اربعین شرکت میکنند و میهمان مردم عراق میشوند، سعی کنیم در این راه‌پیمایی پیوندهای مستحکم بین برادران مسلمان را بیشتر کنیم؛ پیوند بین عراقی و غیر عراقی، پیوند بین شیعه و سنّی، پیوند بین عرب و فارس و تُرک و کُرد؛ این پیوندها مایه‌ی سعادت است، این پیوندها آیت رحمت پروردگار است. دشمن سعی در تفرقه دارد که نتوانسته است و به حول و قوّه‌ی الهی نخواهد توانست. ما -ایران و عراق- دو ملّت هستیم متّصل به یکدیگر؛ تن‌های ما، دلهای ما، جانهای ما به یکدیگر متّصل است؛ آنچه این اتّصال را ایجاد کرده است، ایمان بِالله و محبّت به اهل‌بیت (علیهم ‌السّلام) است، محبّت به حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) است؛ روزبه‌روز هم این زیاد خواهد شد ان‌شاءالله. دشمنان توطئه میکنند امّا توطئه‌ی دشمنان اثری نخواهد کرد. از شروع انقلاب اسلامی تا امروز، چهل سال است که آمریکا و اذناب آمریکا و دستیاران آمریکا و مزدوران آمریکا علیه جمهوری اسلامی نقشه میکشند، فعّالیّت میکنند، پول خرج میکنند، تهدید میکنند، تحریم میکنند؛ به کوری چشم آنها جمهوری اسلامی در این چهل سال از یک نهال باریک تبدیل شده است به یک درخت تناور که «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماء».(۲) ان‌شاءالله این شعاری(۳) که شما میدهید علیه آمریکا، علیه رژیم صهیونیستی، علیه دشمنان و مستکبرین، در آینده‌ی نه چندان دوری تحقّق پیدا خواهد کرد و ان‌شاءالله شما موفّق خواهید شد.
من مجدّداً تشکّراتخودم را عرض میکنم و به شما عرض میکنم ملّت ایران با همه‌ی وجود از شما برادران عزیز عراقی متشکّر است، بخصوص از شما صاحبان مواکب اربعینی؛ ما از صمیم قلب از شماها متشکّریم و این مصرع متنبّی(۴) را به یاد می‌آوریم که «اذا انت اکرمت الکریم مَلَکْته».(۵)

والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته


۱) در ابتدای این دیدار، حجّت‌الاسلام احمد مروی (تولیت آستان قدس رضوی) مطالبی بیان کرد. همچنین، تعدادی از موکب‌داران عراقی و خطبا و شاعران و مدّاحان به ایراد سخن، قرائت شعر و مرثیه و ذکر مصیبت پرداختند.
۲) سوره‌ی ابراهیم، بخشی از آیه‌ی ۲۴؛ «... ریشه‌اش استوار و شاخه‌اش در آسمان است.»
۳) شعار «الموت لامریکا» و «الموت لاسرائیل» از سوی حضّار
۴) ابوالطّیّب متنبّی (از شاعران بزرگ عرب)
۵) اگر شخص کریم را اکرام و احترام کنی، مالک او میشوی.

امام خمینی (ره): روحیه شهید «رجایی» از دستفروشی‌ تا ریاست جمهوری‌ تغییر نکرد

 بخش خبری

امام خمینی (ره): روحیه شهید «رجایی» از دستفروشی‌ تا ریاست جمهوری‌ تغییر نکرد

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حضرت امام خمینی (ره) بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران، ۸ شهریور سال ۱۳۶۵، در جمع اعضای هیئت دولت وقت، به بیان خصوصیات شهیدان «رجایی»، «باهنر» و «عراقی» پرداخته و بر لزوم الگوگیری مسئولان از این شهیدان والامقام تأکید کردند.

ایشان در بیانات خود، با اشاره به سبک زندگی شهیدان «رجایی»، «باهنر» و «عراقی»، فرمودند: آقای «رجایی» یک نفر آدمی بود که دستفروشی [می‌کرد] در بازار؛ از قراری که گفتند و من در مطالعاتی که درباره ایشان کردم، به نظرم آمد که از حال دستفروشی تا حال ریاست جمهوری‌اش، در روح او تاثیری حاصل نشد؛ چه بسا اشخاصی هستند که اگر کدخدای ده بشوند، تغییر می‌کنند و به واسطه ضعفی که در نفس‌شان هست، تحت تاثیر آن مقامی که پیدا می‌کنند، واقع می‌شوند.

ایشان افزودند: اشخاصی هستند از باب قوّت نفسی که دارند، مقام تحت تاثیر آن‌هاست و آقای «رجایی» و آقای «باهنر»، در عین حالی که خوب، یکی‌شان رئیس جمهور بود و یکی‌شان نخست وزیر؛ این‌طور نبود که ریاست در آن‌ها تاثیر کرده باشد؛ [بلکه]آن‌ها در ریاست تاثیر کرده بودند؛ یعنی آن‌ها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان و ریاست آن‌ها را نبرده بود تحت لوای خودش که این یک درسی است که انسان باید از این‌ها یاد بگیرد و الحمدللَّه در این جمهوری، بسیارند همچو [این]اشخاص که تفاوتی به حال‌شان نکرده است.

بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران در ادامه بیان خصوصیات شهیدان «رجایی»، «باهنر» و «عراقی»، تأکید کردند: آن‌ها وقتی که در طلبگی یا در بازار بودند، با وقتی که مقام پیدا کردند فرقی نکردند که انسان ببیند که خیر حالا یک بادی به غبغب بیاندازد و یک هیاهویی به جا بیاورد، [خیر]این‌ها نشده است و این مسئله‌ای است که اهمیت دارد.

ایشان خاطرنشان کردند: آن‌که تحت تاثیر مقام می‌رود، نه این است که یک مقامی دارد؛ [بلکه]این از باب این است که بسیار آدم ضعیفی است و مقام به او تسلط پیدا می‌کند و دنبال او هم می‌رود؛ آن وقت و این دنبال رفتنِ مقام بسیار ضرر دارد، برای خود انسان و برای کسانی که در کار هستند، برای کشورشان، از آن طرف اگر چنانچه عکس شد، تاثیر خوب دارد، هم برای خودشان و هم برای کشور.

بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران به مسئولان تأکید کردند: به شما آقایان عرض می‌کنم که توجه به این معنا داشته باشید، این مقامات بعد از چند روزی دیگر تمام می‌شود. آن‌هایی که در اریکه قدرت‌های بزرگ بودند، بعد از چند روز تمام شد؛ آن‌هایی هم که به درویشی و به قناعت زندگی کردند، آن‌ها هم تمام شد؛ [بنابراین]این امور تمام می‌شود و آن چیزی که هست، ما در حضور حق تعالی هستیم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه خلجانات نفسانی و ما باید فکر آن‌جا باشیم.

ایشان با اشاره به شهادت آقایان «رجایی»، «باهنر» و «عراقی»، فرمودند: واقعاً اسباب تاسف شد که یک همچو اشخاصی را، اشخاص فاسد از بین بردند؛ ولی بحمد الله این‌ها در ممات‌شان (با شهادت خود) هم جمهوری اسلامی را تقویت کردند.

رئیس قوه قضائیه در جمع مبلغان قمی: نسبت به خصوصی‌سازی‌ها و تاراج اموال عمومی کوتاه نمی‌آییم

 بخش خبری

رئیس قوه قضائیه در جمع مبلغان قمی: نسبت به خصوصی‌سازی‌ها و تاراج اموال عمومی کوتاه نمی‌آییم

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، حجت‌الاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی ظهر امروز در گردهمایی بزرگ مبلغان محرم که در مرکز سالن غدیر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برگزار شد اظهار داشت:کادرسازی باید در دستگاه‌های قضایی انجام شود چرا که حضور حوزه‌های علمیه و کادر حوزه بسیار مؤثر در عرصه قضا است.

وی با تأکید بر اینکه جامعه نیازمند گسترش فرهنگ امر به‌ معروف و نهی از منکر است بیان کرد: نباید با کوچک‌ترین مشکلات جا بزنیم اگر امروز جامعه اسلامی به این نقطه رسیده مرهون امر به‌ معروف مردان و زنانی است که همت کردند و در مقابل منکرات و ترک معروف‌ها حساس بودند.

رئیس قوه قضائیه با اشاره به ارزش و اهمیت فعالیت مبلغان ادامه داد: مبلغ زمان‌شناس و آسیب‌شناس در جامعه می‌تواند با تبیین موعظه و سخنان خوب برای جوانان و جامعه تأثیرگذار باشد و با حضور خود در نقاط مختلف کشور زیبایی کلمات ائمه اطهار(ع) را برای جامعه روشن کنند.

رئیسی با بیان اینکه دستگاه قضایی نیازمند حضور کادر حوزه‌های علمیه است عنوان کرد: باید دستگاه قضا به‌روز و به هنگام باشد و ارتباط با مجامع علمی دانشگاه و حوزه ضرورت اجتناب‌ناپذیر دستگاه قضا است.

وی با تاکید براینکه مسئولان باید نسبت به فساد حساس باشند، تصریح کرد: مردم از فساد اداری و شرایط اقتصادی گله‌مند هستند اما باید به دنبال شرایطی باشیم که در نظام اداری ما فساد لانه نکند و ساختارها مانند نظام بانکداری، مالیاتی و واردات اصلاح شود.

رئیس قوه قضائیه بابیان اینکه چگونه یک کارمند با حقوق پایین مالیات دریافت می‌شود اما عده‌ای با درآمدهای میلیونی و زیاد فرار مالیاتی دارند گفت: پرونده کسانی که متصل به ثروت و قدرت هستند عادلانه و منصفانه رسیدگی می‌کنیم و به حرف‌ها و فریادهای اینکه این پرونده جناحی و سیاسی است توجه نخواهیم کرد.

رئیسی با اشاره به اهمیت مبارزه با فساد ادامه داد: مردم خواستار مبارزه با فساد و تبعیض هستند و باید به‌ سوی جامعه علوی گام برداریم و این امر دست‌یافتنی است.

وی با تأکید بر اینکه قیام عاشورا برای همیشه ماندگار می‌ماند ابراز کرد: جریان عاشورا یک جریان انسان‌ساز است و رمز ماندگاری سخن حق در مقابل باطل و رمز ایستادگی در مقابل دشمنان است، به برکت تبیین و روشنگری عاشورای حسینی توسط مبلغان، باید ابعاد این جاهلیت مدرن و شبهات ایجادشده توسط دشمنان برای مسلمانان روشن شود.

رئیس قوه قضائیه عنوان کرد: باید حرف کارگران را بشنوید، نسبت به برخی خصوصی‌سازی‌ها که تاراج دادن اموال عمومی است با جدیت رسیدگی کرده و کوتاه نمی‌آییم، دولت نباید تصدی‌گری کند بلکه ناظر و حامی باشد، شرکت و مجموعه‌های اقتصادی به نحوی واگذارشده که رو به افول رفته و باید نوع واگذاری و مشکلات ساختاری و رفتاری بررسی شود.

رئیسی با اشاره به ظرفیت عظیم نیروی جوان عنوان کرد: جوانان آماده کار و فعال در عرصه‌های مختلف داریم، کشور در هر عرصه‌ای با اتکای به خدا و اعتماد به داشته‌های داخلی نه با چشم داشتن به قول‌های بی‌پایه و اساس دشمنان، عمل کرده بسیار موفق بوده است.

وی با تأکید بر اینکه دستگاه‌های اداری باید تلاش کنند فرار مالیاتی و قاچاق سازمان‌یافته در کشور نباشد، خاطرنشان کرد: باید نظام یارانه‌ها و مصرف انرژی و تفاوت قیمت دلار سامان داده شود، نظام پولی و بانکی اصلاح شود تا هر روز شاهد تولید پرونده برای دستگاه قضا نباشیم یعنی باید به‌صورت جدی ساختارهای فسادزا باید اصلاح شود.

قوه قضائیه خود را زیر ذره‌بین می‌برد/ طراحی "سامانه ضد فساد" زیر سایه کرامت

 بخش خبری

قوه قضائیه خود را زیر ذره‌بین می‌برد/ طراحی "سامانه ضد فساد" زیر سایه کرامت

به گزارش خبرنگار حقوقی و قضایی خبرگزاری تسنیم؛ حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس قوه قضائیه 22 تیرماه 1398 دستورالعملی را با عنوان «دستورالعمل حفظ کرامت و ارزش‌های انسانی در قوه قضائیه» ابلاغ کرد اما با وجود اینکه یک ماه از ابلاغ آن می‌گذرد، چندان که باید مورد مداقه قرار نگرفت.

در ماده 3 این دستورالعمل 6 هدف برای تهیه و ابلاغ آن ذکر شده است:

الف) اهتمام بر رعایت اصول کرامت انسانی و تلاش در راستای گسترش عدل و آزادی‌های مشروع؛
ب) ارتقای سطح کارآمدی و پاسخگویی دستگاه‌های مشمول و کارکنان به ارباب رجوع؛
پ) افزایش میزان رضایت مندی ارباب رجوع از عملکرد دستگاه‌های مشمول و کارکنان؛
ت) پایش و ارزیابی کمیت و کیفیت ارائه خدمات در دستگاه‌های مشمول به منظور بهبود و ارتقای آن؛
ث) افزایش سطح آگاهی‌های حقوقی عموم؛
ج) حفظ استقلال قضات و ارتقای جایگاه، شأن و منزلت کارکنان.

سه بند از این اهداف (ب، پ، ت) ناظر بر عملکرد کارکنان قوه قضائیه است و چند روز پیش بود که معاونت منابع انسانی قوه قضائیه از صدور کارنامه قضایی برای قضات و کارنامه اداری برای کارکنان اداری خبر داد و پیش از آن نیز دادستان انتظامی قضات از تهیه کارنامه برای 3 هزار قاضی و همچنین اخراج قضات فاسد خبر داده بود.

قوه قضائیه برای قضات و کارکنانش کارنامه صادر می‌کند

دادستان انتظامی قضات: کارنامه قضایی 3 هزار قاضی تهیه می‌شود؛ باید از قضات پاکدست صیانت کرد

طبق آنچه در یکی از اخبار مذکور درج شده است کارنامه اداری و قضایی براساس «دستورالعمل ساماندهی و نحوه اعمال نتایج ارزشیابی کارکنان دستگاه قضایی» صادر خواهد شد و هرگونه ارتقا، انتصاب و تشویق صرفاً بر اساس نتایج مندرج در این کارنامه­‌ها خواهد بود.

موضوع ارزیابی کارکنان در ماده 24 «دستورالعمل حفظ کرامت و ارزش‌های انسانی در قوه قضائیه» مورد تأکید قرار گرفته است؛ این ماده می‌گوید: مدیران دستگاه‌های مشمول مکلفند با همکاری مراجع نظارتی مانند دادسرای انتظامی قضات و مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضائیه، عملکرد هریک از کارکنان را در پایان هر فصل بر اساس ملاک‌های زیر ارزیابی کرده و نتایج حاصل را در امر ارتقا، انتصاب، تمدید قراردادهای استخدامی و تشویق کارکنان لحاظ و اعمال کنند.

الف- وقت‌شناسی، نظم و آمادگی برای ارائه خدمت به ارباب رجوع

ب- رعایت ادب، نزاکت، عدالت و انصاف در ارائه خدمت به ارباب رجوع

پ- مسئولیت‌پذیری، صداقت، امانت و علاقه‌مندی نسبت به کار و انگیزه در انجام مطلوب وظایف محوله

ت- روحیه مشارکت و همکاری با دیگر کارکنان

ث- مهارت خودکنترلی و صبر

ج- وجدان کاری

چ- قدرت تعامل با ارباب رجوع

ح- کیفیت و کمیت ارائه خدمات

خ- مشورت پذیری

د- شجاعت و استقلال در اتخاذ تصمیم و نفوذ ناپذیری

ذ- رازداری

ر- دانش و بروز رسانی و ارتقای آن

ز- دقت و سرعت در انجام امور

ژ- مهارت بهره برداری از فناوری اطلاعات

س- خلاقیت و نوآوری

ش- آراستگی و پوشش مناسب اداری

ماده 25 این دستورالعمل مدیران دستگاه‌های مشمول را مکلف کرده است تا بر اساس ملاک‌های مذکور در ماده قبل، امکان نظرسنجی راجع به عملکرد کارکنان را فراهم کرده و در اختیار ارباب رجوع قرار دهند. نتایج حاصل از این نظرسنجی‌ها در ارزیابی سالانه عملکرد کارکنان لحاظ خواهد شد.

اما این ماده تبصره مهمی دارد که مقرر می‌دارد «دستگاه‌های مشمول برای افزایش نظارت و همچنین فعال‌سازی نظارت عمومی با نهادهایی از قبیل ستاد امر به معروف و نهی از منکر، بسیج، ائمه جماعات و افراد معتمد همکاری خواهند کرد.»

ماده 10 این دستورالعمل نیز مقرر می‌دارد که «به منظور رعایت اصل استقلال و بی طرفی، کارکنان مکلف‌اند از هرگونه رفتاری که شائبه جانبداری از یک طرف را تقویت می‌کند، از جمله ارتکاب رفتارهای زیر اجتناب کنند:

الف) برقراری ارتباطات شخصی نامتعارف با وکلا و کارشناسان دادگستری نظیر حضور در دفاتر این افراد

ب) معرفی وکیل یا مشاور حقوقی به ارباب رجوع و یا توصیه آنان به معرفی وکیل

پ) برقراری ارتباط با هر یک از طرفین پرونده یا واسطه‌ها و مرتبطان آنان

ت) پذیرش درخواست‌های قضائی یا اداری در خارج از محیط اداری؛ مگر به موجب قانون

ث) انجام فعالیت‌های متضمن واسطه‌گری، دلالی یا دیگر فعالیت‌های تجاری نامتعارف

ج) مطالبه یا کسب هرگونه منفعت یا امتیاز غیرقانونی و یا نامتعارف از سازمان‌های دولتی و نهادها و مؤسسات عمومی غیردولتی و به طور کلی از اشخاص حقیقی یا حقوقی که دعاوی له یا علیه آن‌ها نزد مرجع قضائی مفتوح بوده یا ظن قوی بر طرح دعاوی مرتبط با آن‌ها وجود دارد

چ- مداخله و جانبداری در اختلافات و منازعات سیاسی، جناحی، حزبی، سازمانی و انتخاباتی و صنفی و هرگونه اظهارنظر رسمی راجع به موضوعات مورد مناقشه آن‌ها

ح- هرگونه اظهارنظر در ماهیت دعوا تا پیش از ختم دادرسی به ویژه از طریق مصاحبه با رسانه‌ها و اطلاع رسانی راجع به پرونده‌ها به گونه‌ای که بیان کننده گرایش، تمایل یا اراده قاضی نسبت به ماهیت یا فحوای تصمیم نهایی باشد

تبصره- ممنوعیت مقرر در بند «چ» این ماده، ناظر بر اظهارات سخنگو و دیگر مسئولان قوه قضائیه نیز است.

 تکالیف مقرر در دستورالعمل کرامت، در صورت اهتمام مسئولان و مردم، به تنهایی کافی است تا قوه قضائیه خود را زیر ذره‌بینی قرار دهد که بسیاری از کاستی‌ها و مفاسد قابل کشف و رفع باشد و به همین منظور ماده 28 این دستورالعمل مقرر داشته است که «مراجع نظارتی و مدیران دستگاه‌های مشمول براساس نتایج ارزیابی‌ها چنانچه جرم یا تخلفی را مشاهده کنند مراتب را حسب مورد به مرجع قضائی، دادسرای انتظامی قضات یا هیأت‌های رسیدگی به تخلفات اداری اعلام می‌کنند.»

اما در این رابطه به گزارش مراجع نظارتی و مدیران دستگاه‌های مشمول بسنده نشده بلکه بند (ث) ماده 5 تصریح دارد که دستگاه‌های مشمول در جهت پاسخگویی به افکار عمومی و اطلاع‌رسانی راجع به روند رسیدگی به پرونده‌های مهم، به ویژه پرونده‌های مرتبط با حقوق عامه، مکلف به انتشار سالانه اطلاعات عمومی راجع به عملکرد قوه قضائیه به ویژه اطلاعات راجع به وظایف، ساختار، روش‌ها و مراحل ارائه خدمات به عموم و سازوکارهای شکایت شهروندان از تصمیمات یا اقدامات دستگاه‌های مشمول در راستای حکم مقرر در ماده 10 قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات، مصوب 1388، با رعایت فصل چهارم این قانون هستند.

ماده 16 هم در 4 بند علاوه بر مورد توجه قرار دادن نظارت مردمی سعی کرده است تا با به حداقل رساندن مراجعات حضوری ضمن تسریع خدمت‌رسانی مفاسد حضور ارباب رجوع در سیستم قضایی را به حداقل برساند:

ث- استفاده از روش‌های الکترونیکی و مکانیزه و به حداقل رسانیدن موارد ضرورت حضور جهت پاسخ گویی به ارباب رجوع؛

ج- اخذ پیشنهاد، نظر، انتقاد و شکایت مردمی از طریق نصب صندوق در محل انتظار، استفاده از سامانه‌های تلفنی و رایانه‌ای، توزیع کاربرگ‌های نظرسنجی در خصوص عملکرد کارکنان و جمع آوری و بهره برداری مناسب از نتایج آن در اصلاح فرآیندها و تشویق و تنبیه کارکنان؛

چ- طراحی و راه‌اندازی سامانه جامع دریافت پیشنهادها و انتقادها و پیش بینی ظرفیت‌های پاسخ گویی، اطلاع رسانی، ارتباط مردمی و امتیازدهی ارباب رجوع به عملکرد هریک از کارکنان و ارسال مستندات راجع به تخلفات ارتکابی از ناحیه آنان به مقام ذیربط؛

ح- راه‌اندازی خط تلفن گویا؛

اما ماده 21 این دستورالعمل لزوم قاطعیت و سرعت در مبارزه با فساد درون قوه قضائیه را مورد توجه قرار داده و مقرر داشته است که «در اجرای تکلیف موضوع بند «ب» ماده 116 قانون برنامه به منظور کشف تخلفات کارکنان و برخورد قاطع و سریع با متخلفان، مرکز آمار و فناوری اطلاعات قوه قضائیه با همکاری مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضائیه مکلف است در طراحی و راه اندازی «سامانه بازرسی کارآمد» تسریع کند.»

هرچند که این دستورالعمل با عنوان «حفظ کرامت و ارزش‌های انسانی در قوه قضائیه» اما بخشی از تکالیفی که در آن تعیین شده در نهایت سامانه ضد فساد را در قوه قضائیه تشکیل خواهد داد؛ البته هرچند که ریشه‌کنی فساد در این قوه اورژانسی به نظر می‌رسد اما یکماه زمان کمی برای شکل‌گیری کامل این سامانه در قوه قضائیه است با این وجود انتظار می‌رود راه‌های ارتباطی مردم با مراجع نظارتی مربوطه هرچه زودتر برقرار و نتایج آن اعلام شود تا نقطه درخشانی بر دوران مدیریت جدید این قوه باشد.

پیام رهبری انقلاب به اعضای گروه‌های جهادی و بسیج سازندگی

 بخش خبری رهبری انقلاب

پیام رهبری انقلاب به اعضای گروه‌های جهادی و بسیج سازندگی

در پی دیدار جمعی از اعضای گروه‌های جهادی جوان با رهبر انقلاب در تاریخ ۱۰ مردادماه ۹۸، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فردای آن روز در پیامی خطاب به اعضای گروه‌های جهادی و بسیج سازندگی، ۹ نکته را به این جوانان توصیه کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسمه‌تعالی

جوانان عزیز گروه‌های جهادی و بسیج سازندگی!
افزون بر چند کلمه‌‌ای که دیشب حضوراً گفته شد:(۱)

 اوّلاً: کارتان با ارزش است؛ سپاس امثال من حقّ آن را ادا نمیکند؛ سپاس خدا نصیبتان باد، شکرالله مساعیکم.

 ثانیاً: کار جهادی، به معنی کار برخاسته از ایمان و به کارگیرنده‌ی هر چه بیشتر از ظرفیّت وجودی انسان است؛ و این دو هیچ یک، نقطه‌ی پایان ندارد؛ پس کار جهادی امروز شما میتواند ده‌ها و صدها برابر، کیفیّت و ارتقا و گسترش یابد.

 ثالثاً: ارتقای فکری و عملی جهادگران -که گزارش آن را دادید- آنها را از خدمت‌رسانی‌های ابتدایی و یَدی، غافل و دور نکند. تعمیر دیوار و بام و خانه‌ی آن پیرزن روستایی، به شما و کارهای بزرگتان برکت و نورانیّت میبخشد.

 رابعاً: شعار «خدمت‌رسانی برای تحقّق عدالت و پیشرفت» را همگانی کنید. منظومه‌ی معرفتی اسلام در این‌باره را که مشتمل بر صدها درس از لزوم انفاق و لزوم تعاون در بِرّ و تقوا و لزوم نفع رساندن به مردم و لزوم قیام به قسط و امثال اینها است، در برابر میلیون‌ها جوان کشور بگذارید.

 خامساً: جهادِ خدمت‌رسانی پیش از سود رساندن به گیرنده‌ی خدمت، به خود خدمت‌رسان سود میرساند. دل کندن از بهره‌های شخصی برای بهره رساندن به دیگران، دل را روشنی و ذهن و اندیشه را ارتقا و اراده را قوّت میبخشد و فراتر از همه، رضای الهی را جلب میکند. این را با قول و عمل خود به کسانی که هنوز قدم در وادی خدمت‌رسانی نگذاشته‌اند، نشان دهید.

 سادساً: در محیط خدمت‌رسانی با اخلاق نیکو و عمل مؤمنانه، اجتناب از محرّمات، تقیّد به مستحبّات، فضای پیرامون خود را آکنده از عطر ایمان و عمل صالح کنید.
سابعاً: حتماً خودِ مردم منطقه‌ی خدمت‌رسانی، به ویژه جوانان را در کار خدمت‌رسانی شریک کنید؛ این نیز خدمتی بزرگ به آنها است.

 ثامناً: به ارتباط گروه‌های جهادی با یکدیگر و ارتباط آنها با دستگاه‌های قادر بر پشتیبانی بپردازید؛ بی‌آنکه دچار ارتباط‌های اداری مرسوم و دست‌وپاگیر شوید.

 تاسعاً: کارهای خود، پیشرفتهای خود، موفّقیّتهای خود، توانایی‌های روزافزون خود را به‌شکل هنرمندانه به اطّلاع همگان برسانید. نشان دهید که جهادِ موفّق شما که فقط بر گوشه‌‌ای از ظرفیّتهای انسانی کشور متّکی است، چقدر زیبا و شوق‌انگیز است.

صلوات و سلام خدا بر روح مطهّر حضرت امام ابی‌جعفرالجواد (سلام االله علیه).
جمعه ۳۰ ذی‌قعده
۱۱ مرداد ۱۳۹۸
سیّدعلی خامنه‌ای

خطبه‌‌های نماز جمعه در مسجد آل الرسول(ص) ایرانشهر

 بخش خبری رهبری انقلاب

خطبه‌‌های نماز جمعه در مسجد آل الرسول(ص) ایرانشهر

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بهار سال ۱۳۵۷ را همچنان در تبعید از سوی رژیم پهلوی در شهرستان ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان سپری میکردند.
روحانی مبارز و تبعیدشده از مشهدالرضا(علیه‌السلام)، برای ایجاد یک پایگاه مدهبی جهت انجام فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی، مسجد آل‌الرسول(صلوات‌الله‌علیهم) ایرانشهر را که تقریباً به صورت متروک و نیمه‌کاره در آمده بود و تنها در بعضی ایام سال مانند دهه‌ی اول محرم فعالیت‌هایی در آن میشد، احیاء کرده بودند. هنوز یک ماهی نگذشته بود که آیت‌الله خامنه‌ای برای تشدید فعالیت‌های سیاسی در قالب‌های مذهبی و دینیِ مورد علاقه‌ی مردم، ایده‌ی برگزاری جدیِ نماز جمعه را در همان مسجد مطرح کرد. ایده‌ای که بلافاصله با پیگیری‌های خود ایشان محقق شد و رفته رفته مردم ایرانشهر هم از آن استقبال کردند. ۲۲ اردیبهشت ۵۷، یکی از آدینه‌هایی بود که در آن دوران آشوب و هیجان، نماز جمعه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد آل الرسول ایرانشهر اقامه و خطبه‌هایی در وصف شرایط کشور ایراد شد. همزمانی این جمعه با ایام چهلم شهدای قیام مردم یزد در نهم و دهم  فروردین ۵۷، باعث شد که در بخشی از خطبه‌ها، خطیب جمعه به حوادث آن شهر و کشتار و سرکوب بیرحمانه‌ی مردم اشاره داشته باشد. آن روزها، در عین حال که وضع مراکز اصلی کشور و شهرهای بزرگ، نا آرام بود و فشار و اشراف ساواک و نیروهای امنیتی بر مبارزان بیشتر شده بود، اما آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌ها صریح تر و به صورت عمومی از شرایط کشور و مبارزات سخن گفتند. ایشان در خطبه اول، اتحاد دین و سیاست را، به عنوان توجیه و مبنای ایدئولوژیک مبارزات تبیین کرد و در حطبه دوم، اسلام، به عنوان هدف این مبارزات و مجاهدت‌های مردم در سراسر کشور، از سوی آیت‌الله خامنه‌ای معرفی شد.



به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه در دوران انقلاب اسلامی ایران در پنجم مرداد ۱۳۵۸، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، متن و صوت خطبه‌های نماز جمعه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در چهلم شهدای قیام مردم یزد را که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی(۱۳۵۷/۲/۲۲) در مسجد آل‌الرسول(ص) ایرانشهر در دوران تبعید ایشان ایراد شده است، برای اولین بار منتشر می‌کند.


بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله‌ ربّ العالمین احمده حمداً متواتراً بتواتر آلائه و متواصلاً بتواصل نعمائه اشهد ان لا اله الّا الله‌ کما شهد بذلک رسله و شهدت بذلک ملائکته.

... دین مقدّس اسلام، فقط دنیا و آخرت مردم را و زندگى مادّى و معنوى انسان را از راه برنامه‌هاى هماهنگ، به سعادت و صلاح میرساند. چنین نیست که اسلام فقط آخرت مردم را آباد کند و کارى به کار دنیاى مردم نداشته باشد. از جمله‌ى تهمت‌هاى بسیار ناجوانمردانه‌اى که دشمنان اسلام و دشمنان دین بر این آئین مقدّس وارد کرده‌اند، یکى این است که گفته‌اند دین اسلام فقط به امور اخلاقى و معنوى میپردازد و به دنیاى مردم کارى ندارد. این تهمتى است که اکنون چند قرن است که دشمنان و استعمارگران و در کنار استعمارگران، مستبدّان و خودکامگان از آن بهره میبرند و استفاده میکنند. به مردم مسلمان تفهیم میکنند که باید فقط به فکر اخلاق خود و به فکر آخرت خود باشند؛ مسائل جهانى، مسائل سیاسى، مسائلى که مربوط به ارتباطات عظیم بین‌المللى است، به آنها ارتباطى ندارد و هستند کسانى که براى آنها تصمیم بگیرند و براى خود عمل کنند.

در حالى‌ که دین مقدّس اسلام برعکس این تصوّر، نقطه‌ى مقابل آن چیزى است که اینها گفته‌اند و میگویند. اسلام، دین زندگى است. در اسلام همان اندازه که مسائل معنوى و اخلاقى هست، مسائل سیاسى و دنیایى هست. به همان اندازه که نماز اهمّیّت دارد، جهاد در راه خدا اهمّیّت دارد. در نماز به همان اندازه که انسان باید به سوى خدا برود، باید به همان اندازه کین(۱)  و کید دشمنان خدا را هم بفهمد و در مقابل آنان جبهه بگیرد. چنین نیست که انسانِ مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کنج خلوتگاه محراب بنشیند، مسلمانى خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر میخواهد مسلمان کاملى باشد، به امور دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در سیاست هم باید مداخله کند.

به ما میگویند دین از سیاست جدا است؛ اسلام میگوید دین و سیاست یکى است، سیاست جزء دین است، جزو احکام دین است؛ مهم‌ترین بخش فقهِ ما، بخش سیاسات است. به قول یکى از مراجع عظیم تقلیدِ گذشته-رحمةالله‌‌علیه- مُعظَم(۲) دین را سیاسات تشکیل میدهد. احکام حکومت، مقرّرات مربوط به حاکم، وظایف حاکم در مقابل مردم، وظایف مردم در مقابل حاکم، قضاوت درباره‌ى اینکه چگونه انسانى میتواند حاکم باشد و صلاحیّت این منصب را دارد و چگونه انسانى این صلاحیّت را ندارد، اینها همه مسائل فقه اسلام است؛ مجتهد همچنان که احکام صلات و صیام و زکات را استنباط میکند، اینها را هم باید استنباط بکند.

و یکى از مهم‌ترین مباحث فقه ما بحث ولایت است، یعنى بحث حکومت. امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌ و سلامه علیه) بخش مهمّى از خطبه‌ها و نامه‌هاى خود را که در نهج‌‌البلاغه گرد آمده است، به مسئله‌ى حکومت اختصاص داده است؛ براى حاکم، معیارهایى بیان میکند؛ به مردم مسلمان میفهماند که باید چگونه حاکمى بر مردم مسلمان حکومت کند و این حق از آنِ کیست. و وقتى حاکمى با این شرایط بر مردم مسلمان حکومت کرد، وظیفه‌ى مردم در مقابل او چگونه است. وَ اَعظَمُ مَا افتَرَضَ اللهُ سُبحانَهُ مِن تِلکَ الحقوقِ حَقُّ الوالی عَلَى الرَّعیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعیَّةِ عَلَى الوالی؛ در میان حقوق گوناگون حقّ پدر به فرزند، حقّ فرزند به پدر، حقّ زن و شوهر با هم، حقّ برادران مسلِم با هم، از همه مهم‌تر و از همه بزرگ‌تر، حقّ متقابل حاکم و رعیّت است؛ بزرگ‌ترین حقوق این حق است. فَریضَةٌ فَرَضَ اللهُ‌ سُبحانَهُ لِکُلّ؛ فریضه‌اى است که بر گردن هر یک در مقابل دیگرى خداى متعال قرار داده است. وقتى مردم مسلمان این حقوق را مراعات کردند، حاکم به حقّ خود در محکومین و در رعیّت رسید، و محکومین حقّ خود را در دست حاکم و سیاست حاکم به دست آوردند، آن ‌وقت نتیجه چه میشود؟ فَجَعَلَها نِظاماً لِدُنیاهُم وَ عِزّاً لِدینِهِم؛ وقتى حاکم و محکوم، حقوق متقابل یکدیگر را مراعات کردند، دنیاى آنان انتظام پیدا میکند، از حالت آشفتگى بیرون مى‌آید، وضع اقتصادى و اجتماعى سامان پیدا میکند. و عِزّاً لِدینِهِم؛ دین آنان، فکر آنان، ایدئولوژى حاکم بر اجتماع آنان، عزّت پیدا میکند.

امروز اگر مسلمانان عالَم به اسلام عمل میکردند، جامعه‌ى خود را به وسیله‌ى اسلام -نه به وسیله‌‌ى مکتبى دیگر- نوسازى و بازسازى میکردند، جامعه‌ى اسلامى کافى بود که همه‌ى مردم دنیا را به اسلام بکشاند، کافى بود که مردم را به گرویدن به اسلام تشویق کند، که «صد گفته چون نیم‌ کردار نیست»(۳)...
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، تو را سوگند میدهیم ما را با معارف اسلامى و معارف علوى آشنا بگردان.

اعوذ بالله‌ من الشّیطان الرّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. قُل یاَایُّهَا الکافِرونَ. لا اَعبُدُ ما تَعبُدونَ. وَلا اَنتُم عابِدونَ ما اَعبُدُ. وَ لا اَنَا عابِدٌ ما عَبَدتُم. وَلا اَنتُم عابِدونَ ما اَعبُدُ. لَکُم دینُکُم وَلِیَ دین.(۴)
 
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قال علىّ (علیه ‌السّلام): فلَولا حُضورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللهُ‌ عَلَى العُلَماءِ اَلّا یُقارّوا عَلَى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلومٍ لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلَى غارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکَأسِ اَوَّلِها وَ لَاَلفَیتُم دُنیاکُم هَذِهِ اَزهَدَ عِندى مِن عَفطَةِ عَنز.(۵)

امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌ و سلامه علیه) آنچه را که گفته است عمل کرده است. بعد از آنکه مردم مسلمان گِرد خانه‌ى آن حضرت را گرفتند و تصدّى مقام حکومت را از او خواستند، علىّ‌بن‌ابى‌طالب بر سر یک دوراهى‌اى قرار گرفت: از طرفى بى‌اعتنائى او به همه‌ى زیورهاى زندگى؛ همه‌ى آن جلوه‌هایى که در دنیا براى مردم دنیا جاذبه دارد، براى او ندارد؛ مردم قتل میکنند براى قدرت، جنایت میکنند به خاطر قدرت، دروغ و فریب و ریا در راه قدرت براى آنها کارهایى است روا و جایز، امّا قدرت در نظر امیرالمؤمنین به خودى خود یک چیز کم‌ارزش است. با نظر کم‌ارزش [به آن] نگاه میکند، او را تحقیر میکند، او را پس میزند.

امّا از طرف دیگر، امیرالمؤمنین مىبیند اینجا حقّ انسانها مطرح است؛ اگر او زمام امور را به دست نگیرد، چه ‌کسى زمام را به دست خواهد گرفت و چه ‌کسى انسانها و مسلمانها را زنده خواهد کرد؟ چه‌ کسى تبعیض و اختلاف طبقاتى را از بین خواهد برد؟ چه ‌کسى اموال غصب‌شده را از غاصبان خواهد گرفت و به مغصوبان پس خواهد داد؟ چه ‌کسى با ستمگران خواهد جنگید؟ چرا این حقّ عظیم انسانها را ندیده بگیرد؟ لذاست که حکومت را قبول کرد. میگوید: لَولا حُضورُ الحاضِر، اگر نه این بود که مردم به طرف من آمدند؛ وَ قیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِر، و براى من مسلّم شد که یاورانى خواهم داشت؛ وَ ما اَخَذَ اللهُ‌ عَلَى العُلَماء، اگر نه این بود که خدا از دانایان و آگاهان پیمان گرفته است. دست آنها را بسته -آنهایى که نمیدانند، معاقب نیستند به قدر آنان که میدانند؛ واى بر آن کسانى که میدانند و بر طبق تکالیفشان عمل نمیکنند! یکى از بزرگ‌ترین تکالیف دانایان این است که آنهایى را که نمیدانند ارشاد کنند تا همه بدانند؛ اسلام این را میخواهد؛ اسلام میخواهد آنکه نمیداند به وسیله‌ى آنکه میداند آگاه بشود تا همه بدانند و ناگهان عالَم اسلام و جامعه‌ى اسلام، همه با هم عمل کنند و پیش بروند؛ بر نادان نمیبخشاید از آنکه چرا نادان مانده است، بر دانا بیشتر نمی‌بخشاید که چرا عمل نکرده است و چرا نادان را آگاه نساخته است- خدا بر دانایان و آگاهان چه عهدی گرفته؟ اَلّا یُقارّوا، خوب گوش کنید، اَلّا یُقارّوا عَلَى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛ دو کلمه است: خدا بر مردمان دانا و آگاه پیمان گرفته که بر سیریِ ستمگر و گرسنگى مظلوم صبر نکنند. همه‌ى آگاهان عالَم، همه‌ى عالمان عالَم، همه‌ى دانایان موظّفند که به این تکلیف عمل کنند؛ این کلام امیرالمؤمنین است.

امیرالمؤمنین میگوید من حکومت را قبول کردم به خاطر همین پیمان؛ خدا از من پیمان گرفته، خدا مرا مجبور میکند که صبر نکنم، ساکت ننشینم؛ خدا از من میخواهد که من ظالم را سیر و مظلوم را گرسنه تحمّل نکنم، اجازه ندهم که بعضى بر بعضى ستم کنند. با این‌جور اقتضاء حکومت را قبول میکند امیرالمؤمنین. میگوید اگر این نبود، لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلَى غارِبِها؛ ریسمان خلافت را روی پشتش می‌انداختم، او را رها میکردم که براى خودش هر جا رفت برود؛ این روش امیرالمؤمنین است.

ما مردم باید بدانیم که شیعه‌ى على مسئولیتش از همه بیشتر است؛ چرا؟ چون رهبرى، این چنین آگاه داشته، چون همه ‌چیز به او گفته شده است. ادّعاى شیعه بودن، خود مسئولیّتى دارد. آن کسانى که مدّعى پیروى ائمّه هستند، مسئولیّت بزرگ‌ترى دارند و عالِمان‌شان مسئولیّت سنگین‌ترى. چگونه میتوان دَم از اسلام زد و زندگى فردى و اجتماعى را طبق اسلام و با احکام اسلام تطبیق نکرد؟ چگونه میتوان مدّعى پیروى على بود و حقایق را ندانست و نگفت؟ لذاست که علماى تشیّع، آگاهان، دانایان، آن کسانى که به راستى شایستگى نام جانشین و پیرو على را داشتند، در طول تاریخ هر جا نگاه میکنید، اینها را در مقابل قدرتهاى مسلّط و ستمگر مى‌بینید. از زمان ائمّه‌ى هدىٰ (علیهم‌‌السّلام) چنین بوده است تا روزگار ما، تا امروز. آن قدرتى که در مقابل کجى و نابسامانى ایستاده است در طول تاریخ و امروز هم مى‌ایستد، قدرت علم، قدرت آگاهى مذهبى، قدرت پیروى از قرآن است و بس. آن جامعه‌هایى که دین را دارند و قرآن را دارند، مخصوصاً على را دارند، آن جامعه‌ها بهتر و رساتر و مستحکم‌تر و مسلّح‌ترند در مقابل نابسامانى‌ها و کجى‌ها. اگر در جامعه کجى و نابسامانى هست، هر جا که کجی و نابسامانی است -هر گوشه‌اى از زوایاى جامعه- آن گوشه از دین به همان نسبت فاصله دارد. آن گوشه از آنِ دین نیست.

جامعه‌ى ما، مملکت ما، محیط ما، ما مردمى که مدّعى هستیم که شیعه‌ایم و پیرو على، چقدر به احکام علوى نزدیک است؟ چقدر در آن عدالت و قسط هست؟ چقدر در او آزادی بیان هست؟ چقدر انسان متفکّر و آگاه، حق دارد که بیندیشد و اجازه دارد که بگوید؟ امروز در همین زمان هم علماى بزرگ ما در ایران، در خارج ایران، مراجع عظیم تقلید و علماى بزرگ، همه همین را میگویند؛ سخن آنها در مقابل هیئت حاکمه‌ى ایران، امروز همین است.

 این حوادث اخیر را شنیده‌اید؛ این حوادثى است که باید در نماز جمعه مطرح بشود؛ جزو فرائضى است که خطیب باید بگوید؛ ملزم است که افکار را در جریان بگذارد. من حرف تازه‌اى در این زمینه ندارم. خبر جدیدى که شما ندانید ندارم. آنچه من میدانم همان چیزى است که همه میدانید: غوغاست، اعتراض است. سخن از این است که مردم نارضایى‌هایى دارند. اعتراضهایى میکنند، حرفهایى میزنند. بر همه‌ى مسلمانها لازم است که اگر خود جزو آن معترضان نیستند، بدانند که این معترضان چه میگویند. ما درصددیم بدانیم که این معترضان چه میگویند. دو نکته را در اینجا حتماً باید عرض کنم و شما برادران و خواهران مسلمان بشنوید.

نکته‌ى اوّل این است که این اعتراضهایى که در سراسر ایران هست، بر خلاف آنچه که مطبوعات ما -که یکسره متأسّفانه مزدورند- و وسائل ارتباط جمعى ما میگویند، اینها یک اقلّیّت نیستند، اکثریّتند. در ایران هر حرکتى که علما بکنند، مردم دنبالشان هستند. علماى شیعه، مظهر توجّه‌ها و خواست‌ها و انگیزه‌هاى مردمند. شما مردمى که در این شهر زندگى میکنید، مانند ۳۵ میلیون مسلمان دیگرى که در این مملکت هستند، مقلّد هستید، تقلید میکنید. تقلید یعنى چه؟ یعنى پیروى از یک عالِم دین؛ این یک چیزى است که شناخت بافت زندگى ایرانى، آن را اثبات میکند. انسان ایرانى، بدون تقلید زندگى نمیکند؛ از چه ‌کسی تقلید میکند؟ تقلید از فلان روشنفکر؟ تقلید از فلان مهندس؟ تقلید از فلان سیاستمدار؟ ابدا! تقلید از عالِم و مرجع دینى و روحانى. اگر کسى بخواهد بداند که این حرکت، این قیام، این اعتراض، این سکوت -هرچه-، هر حادثه‌اى که در ایران وجود دارد، متعلّق به اقلّیّت است یا به اکثریّت، باید ببیند آیا علما در این حرکت هستند یا نیستند. در هر حرکتى که علما هستند، این حرکت مال اکثریّت مردم است؛ دلیلش هم این است که هر جا اینها یک پیغامى دادند، یک اعلامیّه‌اى دادند، یک دعوتى کردند، گروه‌هاى کثیر مردم به نداى اینها پاسخ گفتند و آنها را اجابت کردند. این چه حرفى است که بعضى میزنند و روزنامه‌ها تکرار میکنند و میگویند اینها یک اقلّیّت چند هزار نفرى هستند؟ این دروغ است. اینها یک اکثریّت چندین میلیون نفرى هستند؛ اینها مسلمان‌ها و شیعه‌ى این مملکتند؛ چه اقلّیّتى؟ مخالفینِ اینها اقلّیّتند؛ آن کسانى که اینها را و سخنانشان را تحمّل نمیتوانند بکنند اقلّیّتند؛ اینها اکثریّتند. این نکته‌ى اوّل.

نکته‌ى دوّم این است که به چه انگیزه‌ای این حرکت‌ها، این تظاهرها، این تجمّع‌ها، این منبر رفتن‌ها که علما، فضلا، مدرّسین، مراجع، علماى بزرگ، سخنرانى میکنند، بیانیه میدهند، حرف میزنند، به چه انگیزه‌اى این ‌همه انجام میگیرد؟ از خودشان باید بپرسید؛ خود آنها در بیانیه‌هایشان، در شعارهایشان، در گفته‌ها و نطق‌ها و سخنرانى‌هایشان این را براى ما روشن کرده‌اند؛ آنها میگویند در این مملکت باید اسلام باشد، در این مملکت باید قرآن حکومت کند، در این مملکت مردم باید اجازه داشته باشند که مسلمان باشند؛ همین. به کسى اجازه‌ى مسلمان ماندن داده نمیشود. تبلیغات و زرق و برقها و فحشاء زورکى و فساد اجبارى نمیگذارد مردم آن چنان که اسلام خواسته است بمانند. دخترها و پسرهاى ما را دارند در منجلاب فساد غرق میکنند؛ این کانالهاى تلویزیون، کانالهاى فساد است در داخل خانه‌هاى ما؛ این رمانهاى هیجان‌انگیز، این مطبوعات رنگین‌نامه‌ى نفرت‌انگیز، این تبلیغات دروغین، این مسائل تجمّل و آرایشى که مثل سیل دارد وارد این مملکت میشود، این مدهایى که آزادانه دارد بر گردن پسر و دختر ما تحمیل میشود، این زبانهاى حق‌گویى که هر روز بیش از روز قبل بسته میشود، این حرفهاى دروغى که به‌آسانى و مثل آب رواج داده میشود، اینها اجازه نمیدهند که انسان مسلمان بماند. «چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند»؛(۶) پیرها و پیلها و پیل‌تَن‌ها را هم دارند میلغزانند، جوان ما که جاى خود دارد! همه‌ى حرف همین است؛ علما این را میگویند، مردم مسلمان این را میگویند؛ میگویند در این جامعه و مملکتى که نام مسلمان روى خود نهاده است، مردم باید مسلمان زندگى کنند، باید مقرّرات اسلامى اجرا بشود، باید آزادى باشد، باید اقتصادِ سالم باشد.

... در یک مجمعى جمع شدند، در یک مسجدى اجتماع کردند، به نام عالِم و مرجعى که او را خواستند شعار دادند؛ پاسخ شعار با گلوله داده شده! مردم در مقابل حرفی که میخواسته‌اند و سخنى که میخواسته‌اند ابراز بکنند هیچ تأمین جانى نداشتند؛ باز علما اعتراض کردند که چرا مردم را میکشید؟ و همین‌ طور مطلب تا امروز ادامه پیدا کرده؛ ماجرا این است. صحبتِ اخلالگرى نیست، صحبتِ «از خارج ایران آمده‌اى» نیست، صحبت اقلّیّتى نیست؛ این سخنِ مردمِ مسلمانِ این مملکت است. جوان و پیر و بازارى و دانشگاهى و روحانى و طلبه و واعظ و همه‌وهمه، حتّى کارمندان دولتى و نظامیان و غیر ذلک در این خواست عمومى در سراسر ایران همراه بوده‌اند؛ همه دنبال علما راه افتاده‌اند؛ هر کس نماز میخوانده، هر که روزه میگرفته، هر که حج میکرده، هر که از علما تقلید میکرده، در این راه با علما همراه و همگام و هم‌هدف بوده؛ حالا بعضى اقدام کرده‌اند، بعضى [هم] که اقدام نکرده‌اند دلشان با علما بوده؛ اینکه اقلّیّت نشد! کدام اقلّیّت؟

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، تو را سوگند میدهیم وضع گرفتارى مردم مسلمان را، این گره‌هاى کورى که جز به وسیله‌ى تدبیر مردمان خیرخواه و آگاه باز نمیشود و جز به همّت مسلمانان از میان نمیرود، به لطف و کرمت این گرفتاری‌ها را برطرف بگردان.
اعوذ بالله‌ من الشّیطان الرّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. قُل اَعوذُ بِرَبِّ النّاسِ. مَلِکِ النّاسِ. اِلهِ النّاسِ. مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاسِ. اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاسِ. مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاس.(۷) صدق الله‌ العلىّ العظیم.
 
۱) کینه
۲) بخش اعظم چیزی
۳) منسوب به فردوسی
۴) سوره‌ى کافرون «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: اى کافران! آنچه میپرستید نمیپرستم، و آنچه میپرستم شما نمیپرستید، و نه آنچه پرستیدید من میپرستم، و نه آنچه میپرستم شما میپرستید. دین شما براى خودتان، و دینِ من براى خودم.«
۵) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى ۳
۶) سعدی. گلستان، باب پنجم، حکایت ۱۷ (بگفت آنجا پری‌رویان نغزند / چو گل بسیار شد پیلان بلغزند)
۷) سوره‌ی ناس؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شرّ وسوسه‌گر نهانى؛ آن کس که در سینه‌هاى مردم وسوسه میکند، چه از جنّ و [چه از] انس.»