عنوان برای پخش مداحی روی آن کلیک کنید | مداح | |
---|---|---|
01 |
جشنواره شهدای نیاک شهیدغواص | مجتبی رمضانی |
02 |
با بسم رب الشهدا | مجتبی رمضانی |
03 |
دلم گرفته،بازم تو شهر مهمونیه | مجتبی رمضانی |
04 |
شهیدگمنام سلام | مجتبی رمضانی |
05 |
خداشهیدم کن | مجتبی رمضانی |
06 |
شهداشرمنده ایم | مجتبی رمضانی |
درباره سايت
سایت شهدای نیاک مرجع نرم افزارهای مذهبی ومقالات،بیانات رهبری،زندگینامه شهدا،کتاب های مذهبی،صوت وتصویر،جشنواره های شهدای نیاک،مداحی مناسبت های مذهبی،بانک صوت وتصویر،آرشیوفیلم های مذهبی،کلیپ های مذهبی،سخنرانی علما،خبرهای سیاسی،اجتماعی،فرهنگی مذهبی،نظامی،کتابخانه،نرم افزارهای قرآنی،امام خمینی ره،ویژه نامه مذهبی،کودک ونوجوان،محرم،ماه مبارک رمضان،عاشورا و تاسوعا حسینی،امربه معروف ونهی از منکر،حجاب عفاف،سبک زندگی اسلامی
بایگانی
- خرداد ۱۴۰۲ (۴)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۸)
- فروردين ۱۴۰۲ (۸)
- اسفند ۱۴۰۱ (۱۴)
- بهمن ۱۴۰۱ (۱۹)
- دی ۱۴۰۱ (۱۴)
- آذر ۱۴۰۱ (۱۲)
- آبان ۱۴۰۱ (۱۳)
- مهر ۱۴۰۱ (۱۷)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱۶)
- مرداد ۱۴۰۱ (۸)
- تیر ۱۴۰۱ (۱۰)
- خرداد ۱۴۰۱ (۲۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۴۴)
- فروردين ۱۴۰۱ (۱۹)
- اسفند ۱۴۰۰ (۱۴)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱۲)
- دی ۱۴۰۰ (۱۹)
- آذر ۱۴۰۰ (۱۱)
- آبان ۱۴۰۰ (۱۱)
- مهر ۱۴۰۰ (۲۲)
- شهریور ۱۴۰۰ (۲۵)
- مرداد ۱۴۰۰ (۹)
- تیر ۱۴۰۰ (۱۸)
- خرداد ۱۴۰۰ (۱۵)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۱۳)
- فروردين ۱۴۰۰ (۲۰)
- اسفند ۱۳۹۹ (۲۵)
- بهمن ۱۳۹۹ (۲۵)
- دی ۱۳۹۹ (۱۹)
- آذر ۱۳۹۹ (۱۳)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۲)
- مهر ۱۳۹۹ (۲۱)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱۴)
- مرداد ۱۳۹۹ (۶)
- تیر ۱۳۹۹ (۶)
- خرداد ۱۳۹۹ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۹)
- فروردين ۱۳۹۹ (۹)
- اسفند ۱۳۹۸ (۱۲)
- بهمن ۱۳۹۸ (۸)
- دی ۱۳۹۸ (۱۵)
- آذر ۱۳۹۸ (۸)
- آبان ۱۳۹۸ (۹)
- مهر ۱۳۹۸ (۷)
- شهریور ۱۳۹۸ (۷)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱۳)
- تیر ۱۳۹۸ (۲)
- خرداد ۱۳۹۸ (۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱۰)
- فروردين ۱۳۹۸ (۹)
- اسفند ۱۳۹۷ (۱۶)
- بهمن ۱۳۹۷ (۱۳)
- دی ۱۳۹۷ (۳۱)
- آذر ۱۳۹۷ (۶۱)
خلاصه آمار
محبوب ترين ها
-
۹۷۱ -
۱۱۶۵ -
۲۱۸ -
۱۳۷ -
۶۶۶ -
۷۴۲ -
۱۱۹۵ -
۱۱۱۹ -
۷۷۶ -
۶۳۸
پيوندها
مداحان وشعرا
شخصیت های سیاسی ونظامی
۴۳ مطلب با موضوع «جنگ ودفاع مقدس» ثبت شده است
بیانات رهبری انقلاب در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس
بیانات رهبری انقلاب در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
این جلسه یکی از بهترین، لازمترین و انشاءالله مفیدترین جلساتی است که در این حسینیّهی منتسب به امام بزرگوار تشکیل میشود. تمجید از پیشکسوتان وظیفهی همه است؛ پیشکسوتِ در هر رشتهای برای علاقهمندان آن رشته محترم و مکرّم است. دفاع مقدّس ــ آن دوران پُرهیجان، پُرحادثه، پُرمعنا و پُرفایده ــ از جملهی حوادثی است که برای دیروز ما و امروز ما و فردای ما دارای اثر است؛ بنابراین پیشکسوتان در این حادثه، در این واقعهی مهم، قطعاً مورد توجّه و اهتمام و احترام باید قرار بگیرند. بنده مراتب احترامات خودم و ارادت خودم را به شما پیشکسوتان عزیز در دفاع مقدّس ــ چه کسانی که در اینجا حضور دارید، چه کسانی که در شهرهای گوناگون عرایض ما را میشنوند و در جلسات حضور دارند و چه دهها هزار نیروهای دیگری که در جلسات هم نیستند لکن جزو پیشکسوتها هستند ــ عرض میکنم.
در واقع پیشکسوتان، مصداق «اَلسّابِقونَ الاَوَّلون»(۲) هستند؛ مصداق «وَ السّابِقونَ السّابِقون»(۳) هستند؛ یعنی کسانی که زودتر از دیگران نیاز را شناختند و دانستند، برای برآوردن آن نیاز شتافتند؛ آن هم در میدان سختی مثل میدان جنگ، میدان جهاد، میدان فداکاری؛ [سابقون] اینها هستند؛ بنابراین تمجید از اینها و احترام به اینها وظیفهی همهی ما است.
خب سی و چند سال از پایان دفاع مقدّس گذشته. در واقع جمعبندیِ حوادث را از راه دور میشود انجام داد؛ وقتی که در وسط حادثه هستیم، درست نمیشود ابعاد حادثه را دید؛ یعنی شما وقتی در بحبوحهی دفاع مقدّس مشغول تلاش بودید، قطعاً نمیتوانستید مثل امروز ابعاد این حادثه را ببینید و خصوصیّاتش، عرض و طولش، عمقش، تأثیراتش را مشاهده کنید؛ امروز میشود. امروز میشود دفاع مقدّس را آنچنان که اتّفاق افتاده دید و من خیال میکنم هر چه بگذرد، اگر این کارهایی که آقای سردار باقری اینجا گفتند، خوب و کامل انجام بگیرد و توجّه به خروجیهای آن هم باشد، باز این معرفت و آگاهی بیشتر خواهد شد و دفاع مقدّس بیشتر شناخته خواهد شد و طبعاً در تاریخِ ما این برههی از زمان به عنوان یک برههی درخشان و تأثیرگذار، درست شناخته خواهد شد، و این کار لازم است و بایستی انجام بگیرد. من در مورد کارهایی که در زمینهی دفاع مقدّس باید انجام بگیرد ــ یعنی در مورد روایت این واقعهی مهم ــ در گذشته عرایض مفصّلی را گفتهام، امروز هم دو سه کلمه در آخرِ صحبتم عرض خواهم کرد، ولی باید توجّه بشود که این مسئله یک مسئلهی اساسی است. شما خیلی از مسائل دفاع مقدّس را میدانید، نسل جدید نه؛ نسل جدید خیلی از مسائل دفاع مقدّس را نمیداند. عرض من این است؛ من میگویم همان جوری که شما که خودتان در حادثه بودید قضایا را میدانید، ما باید کاری کنیم تا نسل امروز آن حادثه را همین جور بشناسد و ببیند و بداند؛ این، آن توقّعی است که بنده از خودم و از دیگران در این زمینه دارم.
خب حالا من چند مورد حقایقی از دفاع مقدّس را عرض میکنم و هدفم هم این است که این حرفها به گوش جوانهای ما برسد، به گوش نوجوانهای ما برسد. بنده با جوانها تا حدودی مرتبطم؛ گاهی سؤال میشود، گاهی حرفی زده میشود، میبینم که خیلی از چیزها را نمیدانند، واقعاً اطّلاع ندارند. من میخواهم این حقایق، حقایق دفاع مقدّس، به گوش آنها برسد. البتّه ما حالا در این جلسهی محدود چند کلمه بیشتر عرض نمیکنیم، امّا کار عمده بر عهدهی متولّیان این امر است که بعضی هم در این جلسه تشریف دارید. حقایقی که ما دربارهی جنگ و دربارهی دفاع مقدّس به آن توجّه داریم ــ که بارها هم گفتهایم ــ امروز دیگر فقط ادّعا نیست. مثلاً یک روزی ما ادّعا میکردیم که همهی قدرتهای جهانی با ما میجنگیدند، جنگ ما یک جنگ بینالمللی بود؛ این را میگفتیم؛ شرق، غرب، ناتو، غیره و غیره. خب این، ادّعای آن روز ما بود، و ممکن بود کسی بگوید خب شما ادّعا میکنید؛ امروز خود آنها دارند میگویند این حرفها را؛ امروز اسناد و مدارک را خود آنها دارند منتشر میکنند و انسان میبیند اعترافها را، سندهای آنها را؛ [لذا] همان حرفها و ادّعاهای ما دارد ثابت میشود. این حقایقی که عرض میکنیم، از این قبیل است.
بله، حمله را صدّام کرد ــ که دیوانهی قدرت [بود] ــ امّا پشت سرِ صدّام، استکبار جهانی قرار داشت؛ بیشتر، غرب و کفّهی دیگر هم رژیم شوروی و کشورهای شرقی تابع شوروی سابق؛ اینها پشت صدّام بودند؛ هم او را تشویق کردند که این کار را بکند ــ البتّه خود او قدرتطلب بود، زمینهی او آماده بود برای این کار، [لکن] اینها هم تشویقش کردند، و به قول معروف، چراغ سبز به او نشان دادند ــ هم قول دادند که از تو پشتیبانی میکنیم و پشتیبانی هم کردند؛ یعنی به قولشان برای صدّام عمل کردند. پس طرفِ جنگ صرفاً صدّام و [رژیم] بعث عراق نبود بلکه استکبار جهانی بود، نظام سلطه بود.
یک حقیقتی که بنده میخواهم روی آن تکیه کنم، این است که حملهی نظامی به کشور بعد از انقلاب، غیر منتظره نبود؛ حملهی اینها به نظام انقلابی یک امر طبیعی است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اینها از انقلاب بشدّت عصبانی بودند، و این، واکنش آنها بود به این انقلاب بزرگ. این انقلاب کارهایی را انجام داد که شاید خود ماها خیلی ملتفت ابعادش نبودیم؛ آنها آن روز بیشتر از خود ما میفهمیدند که چه اتّفاقی در دنیا افتاد با این انقلاب. صرفاً این [مسئله] نبود که انقلاب اسلامی ایران یک شکست سیاسیِ مقطعی به آمریکا یا به استکبار یا به مجموعهی نظام سلطه وارد کند؛ فقط این نبود؛ این انقلاب، تهدیدِ امپراتوریِ نظام سلطه بود. حالا غالباً سنّ شماها اقتضا نمیکند که حوادث آن روزها را در اسناد و مدارک و مطبوعاتِ آن روزها دیده باشید، امّا واقع قضیّه این بود. آن روز در دنیا دولتها و ملّتها، یا وابستهی به این جناح بودند یا وابستهی به آن جناح بودند. البتّه وابستگی در انواع مختلف بود امّا وابستگی عمومی بود؛ یعنی کسی که متّکی به نظام غربی بود، به اعتماد آن نظام میتوانست دو کلمه علیه نظام شرقی حرف بزند؛ و عکسش هم همین جور. اینکه یک ملّتی، یک کشوری بِایستد و مستقلّ از این مجموعهی امپراتوریِ نظام سلطه سینه سپر کند، حرف خودش را بزند، پیام نویی بدهد، این اصلاً قابل تحمّل نبود. اینکه یک ملّتی از آمریکا نترسد، از قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادیِ حاکم بر دنیای آن روز بیمناک نباشد، واهمه نداشته باشد، برایشان اصلاً قابل تحمّل نبود؛ آن هم نظام سیاسیای که در یک جایی برپا شده که نقطهی امید و اتّکاء و طمعورزی کاملِ یکی از دو قدرت یعنی آمریکا بوده؛ در ایران.
نمیدانم این کتابها را، این نوشتهها را شماها میبینید، میخوانید، وقت میکنید یا نمیکنید؛ نگاهی که آن روز غربیها و آمریکاییها و بخصوص همین قدرتمندانِ غربی ــ آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی ــ به ایران داشتند، نگاهی بود کاملاً همراه با خاطرجمعی و اطمینان به سلطه و به اینکه میتوانند از منافع سرشار اینجا استفاده کنند بدون هیچ واهمهای، بدون هیچ نگرانیای. در یک چنین جایی، حالا ناگهان یک انقلابی به وقوع بپیوندد، یک شخصیّتی مثل امام بزرگوار سر بلند کند، ملّت را بسیج کند، به صف کند و یک ملّتِ سی و چند میلیونیِ آن روز با تمام قدرت بِایستند؛ این اصلاً برای آنها قابل تحمّل نبود، لذا باید انتقام میکشیدند، انتقام میگرفتند، باید ضربهی متقابل میزدند، ضربههایی هم زدند، مؤثّر واقع نشد؛ هم کودتا راه انداختند، هم حملهی نظامیِ هوایی کردند در طبس، هم اقوام ایرانی را تحریک کردند؛ خیلی از این کارها کردند، [امّا] نشد، به جایی نرسید؛ [لذا] جنگ نظامی باید تحمیل میشد. جنگ نظامی هم قاعدتاً از طرف یک همسایه باید میشد؛ جنگ نظامی تمامعیار به وسیلهی یک همسایه باید انجام میشد. این همسایه را خیلی راحت پیدا کردند؛ یک دیوانهی قدرت، جاهطلب، در همسایگی ایران؛ سوابقی هم داشتند، وادارش کردند، تحریکش کردند، وارد شد. بنابراین، این حرکت نظامی یک چیزی نبود که خلاف انتظار باشد؛ این باید قاعدتاً اتّفاق میافتاد.
من آن وقتها در وزارت دفاع بودم، رفت و آمدم زیاد بود، [وقتی] مینشستیم با مسئولین بالای نظامیمان صحبت میکردیم، آنها البتّه حدسهایی میزدند لکن مجموعهی انقلابیّون واقعاً باور نمیکردند که یک حملهی جدّیِ این جوری اتّفاق بیفتد؛ بله، درگیریهای مرزی بود، امّا یک حملهی همهجانبهی کاملِ این جوری را ماها خیلی ملتفت نمیشدیم، امّا آدمهای سابقهدار و مجرّبتر از ما ــ که ما آن وقت بیتجربه بودیم ــ آن کسانی که تجربهشان از ما بیشتر بود، میفهمیدند که یک چنین چیزی اتّفاق میافتد. احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه که جزو شخصیّتهای سیاسی برجستهی آفریقا بود و آدم مستقلّی هم بود، چند بار آمد ایران؛ اوایل ریاست جمهوری بنده بود که او با یک هیئتی آمده بودند برای اینکه از ما درخواست کنند که ما با عراق آتشبس بدهیم؛ تازه یکی دو سالی بود که جنگ شروع شده بود، آمده بودند برای اینکه بلکه آتشبس ایجاد کنند، امّا او خصوصی به من گفت که این را شما بدانید که این جنگ ناگزیر بود برای شما ــ مضمون حرفش این بود ــ برای خاطر اینکه هر انقلابی که نتوانند آن را ساقط کنند و ملّت انقلابی را به زانو دربیاورند، نهایتش یک چنین جنگی است؛ یک چنین جنگی حتماً تحمیل میشود و نمونههایی را ذکر میکرد که این [طور] شده و این کار هم کار قدرتهای استکباری است. او مرد مسنّی بود، پیرمردی بود آن وقت که این حرف را به بنده میگفت؛ میگفت امپریالیسم ــ به تعبیر او «امپریالیسم»، به تعبیر ما «استکبار» ــ دست برنمیدارد، دنبال میکند و این جنگ را تحمیل میکند.
خب، این یک حقیقت است. حالا یک عدّهای شروع کنند به تبلیغات که «آقا، چرا جنگ کردید با عراق؟»؛ انگاری ما لشکرکشی کردیم رفتیم عراق را فتح کنیم! چنین چیزی نبود. یا «چرا بعد از فتح خرّمشهر جنگ را ادامه دادید؟ میخواستید جنگ را تعطیل کنید»؛ خب خوشبختانه ــ یعنی حالا از یک نظر خوشبختانه ــ حادثهی تلخی در حملهی آخر جنگ اتّفاق افتاد، [بعد از آنکه] ما قبول کردیم، امام قبول کردند قطعنامه را؛ بنده هم به عنوان رئیسجمهور اعلام کردم و به سازمان ملل گفتم. بعد از آن، عراق به ما حمله کرد؛ بعد از آنکه ما قطعنامهی ۵۹۸ را قبول کردیم عراق که تقریباً پشت مرز رفته بود، یعنی بخصوص از منطقهی خوزستان و از همهی منطقهی اشغالی خارج شده بود دومرتبه آمد تا پادگان حمید(۴) که یکی از مناطق مهم و حسّاس است، و دوباره داخل کشور آمد. بعد که نیروهای ما هجوم کردند، از همهی جای کشور حرکت کردند و رفتند تو دهن آن مهاجمین زدند و بیرونشان کردند، قضیّهی مرصاد در غرب کشور شروع شد.
آنها خیال میکنند که اگر بعد از قضیّهی خرّمشهر ما دستمان را روی هم میگذاشتیم و کنار مینشستیم، قضیّه تمام میشد؛ تمام نمیشد، تازه شروع میکرد. آن روزی که خرّمشهر در عملیّات بیتالمقدّس فتح شد، بخش مهمّی از سرزمینهای ما هنوز زیر پای لشکر دشمن بود؛ یعنی بیحساب حرف زدن، بیمسئولیّت اظهار نظر کردن، یکی از ابتلائاتی است که واقعاً وجود دارد. مسئله این نبود که ما بخواهیم جنگ را شروع کنیم، ما بخواهیم حمله بکنیم، ما بخواهیم [ادامه بدهیم]؛ نه، مسئلهی یک سیاست راهبردی دشمن و نظام سلطه و امپراتوری نظام سلطه بود؛ مسئله این بود. آنها بایستی ملّت ایران را به زانو در میآوردند، دنبال این بودند؛ باید نظام جمهوری اسلامی را که در مقابل آنها سینه سپر کرده بود به خاک سیاه مینشاندند؛ خواستهی آنها این بود، دنبال این بودند. یکی از حقایق مهمّ دفاع مقدّس این است که بدانیم طرف ما در دفاع مقدّس چه کسی بود، انگیزهی او چه بود و چرا حمله کرد؛ این یکی از مسائل مهم است که اشارهای کردم. خب، این حقیقت اوّل.
حقیقت دوّم که آن هم بسیار حقیقت مهمّی است، این است که این سه عنصرِ قدرت انقلاب [یعنی] آن اقتدار عظیم انقلاب و آن قدرت جوشان انقلاب، و رهبری امام که عنصر بسیار مهم و مؤثّری بود، و خصوصیّات برجستهی ملّت ایران ــ که حالا [در مورد] آن خصوصیّات برجسته ممکن است اگر یادم بماند و وقت باشد، مختصری عرض کنم ــ موجب شد که این تهدید تبدیل بشود به فرصت. جنگ حادثهی تلخی است، یک تهدید قطعی است امّا فوَران انقلاب و قدرت انقلاب و رهبری امام و خصوصیّات ملّت ایران توانست این تهدید بزرگ را تبدیل کند به فرصت بزرگ که این یکی از آن فصلهای شورانگیز دفاع مقدّس است؛ در این زمینه خیلی باید کار بشود؛ خیلی باید کار بشود. فرصتهایی که در اثر دفاع مقدّس برای کشور پیش آمد، برای اکثر مردم ناشناخته است؛ اتّفاقاتی افتاد که حالا من یک اشارهی کوتاهی به بعضی از اینها میکنم لکن همهی قضیّه، اینهایی نیست که من عرض میکنم؛ خیلی بیش از اینها است.
خب، ما ببینیم هدفهای جنگ چه بود، چرا به ما حمله شد، چرا صدّام به ما حمله کرد. هدف او در مرحلهی اوّل، تجزیهی کشور و جدا کردن یک بخش مهمّ کشور یعنی خوزستان بود؛ در مرحلهی اوّل، هدف این بود که اینجا را جدا کنند؛ که خب مردم خوزستان و [مردم] عربِ خوزستان علیرغم دشمن، یکی از بهترین دفاعها را خودشان انجام دادند. بله از همهی کشور به خوزستان رفتند امّا در خود خوزستان، یک مجاهد و مبارزی مثلاً مثل شهید علی هاشمی(۵) ــ که از اهواز است؛ عربِ اهوازی است ــ جزو شخصیّتهای برجستهی درجهی یک دفاع قرار میگیرد؛ یعنی خوزستانیها این جوری حرکت کردند در مقابل دشمن؛ خب این هدفِ مرحلهی اوّل بود.
لکن در مراحل بعدی ــ همین طوری که گفتیم ــ بحث به زانو درآوردن ملّت ایران بود. آنها میخواستند جمهوری اسلامی را براندازی کنند، میخواستند سرنوشت ایران را تغییر بدهند؛ هدف این بود. میخواستند سرنوشتی را که به وسیلهی انقلاب ترسیم میشد، تغییر بدهند و سرنوشت ایران را عوض کنند؛ هدف این بود. میخواستند صدای ملّت ایران را در گلو خفه کنند. ملّت ایران یک پیام جدیدی داشت، یک حرف نویی به دنیا عرضه کرد. «جمهوری اسلامی» یک حرف نو است. «مردمسالاری دینی» یک حرف جدید است، یک ترتیب تازه برای زندگی است، یک سبْک جدید برای زندگی ملّتها است؛ خواستند این پیام که پیامِ مقاومت است، پیامِ ایستادگی است، پیامِ عدم تسلیم در مقابل زورگویی است، پیامِ مقابلهی با ظلم است، پیامِ مقابلهی با تبعیضِ بینالمللی است نرسد؛ خواستند این پیام را خفه کنند؛ هدف این بود.
خب این ملّت توانسته بود به یک رژیم فاسدِ وابسته پایان بدهد؛ علاوه بر این توانسته بود یک قدرت بزرگی مثل آمریکا را تحقیر کند. میخواستند کاری بکنند که ملّتهای دیگر عبرت بگیرند؛ بفهمند که اگر کسی علیه آمریکا قیام کرد و کارهایی از این قبیل کرد، مثل ملّت ایران که سرکوب شد، سرکوب خواهد شد؛ ملّتهای دیگر [این را] بفهمند و باب مقاومت بسته بشود؛ هدف نهایی و اساسی این بود.
خب حالا پاسخ ملّت ایران چه بود؟ ملّت ایران همهی این هدفها را خنثی کرد و خودش را بالا کشید، و درست نقطهی مقابل آن کاری که آنها میخواستند اتّفاق بیفتد، اتّفاق افتاد. اینکه گفتم این یک فصل بسیار شورانگیز است و فصل هیجانآوری است، از این جهت است. ملّت درست عکس آنچه آنها دنبالش بودند و آرزویش را داشتند و برایش این همه خرج کردند، و نقطهی مقابل آن را به تحقّق رساند.
اوّلاً همان طور که اشاره کردم، همان بخشهایی که میخواستند جدا کنند از کشور، مردمِ آن بخشها خودشان پُرانگیزه ایستادند؛ به وسوسهی عرب بودن و همزبان بودن و این قبیل حرفها اعتنائی نکردند، ایستادند. خود من در اطراف اهواز در یک روستایی، خانوادهی عربی را دیدم که وقتی نیروهای دشمن، نیروهای بعثی، از آنجا خارج شدند و ماها وارد شدیم، با دیدن ما مثل اینکه جشن باید بگیرند، این جور خوشحالی میکردند. یک خانوادهی عرب بودند؛ [افراد] عربی که فارسی هم نمیفهمیدند؛ این را ما دیدیم به چشم خودمان. با آنها همدل نشدند، با آنها همراهی نکردند، علیه آنها ایستادند و قیام کردند و مبارزه کردند و شهید دادند. خب، وسوسههای آنها که دائم وسوسه میکردند، نتوانست اینها را سست کند. عناصری هم در داخل مجموعهی ایرانی داشتند که برای آنها کار میکردند؛ این هم بود، امّا هیچ کدام از اینها نتوانستند کاری را که میخواستند انجام بدهند.
ثانیاً دفاع مقدّس میدان بُروز باورهای دینی و سجایای اخلاقی ملّت ایران شد. یک خصوصیّاتی در ملّتها هست که حالا [ناشی از] آثار(۶) تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی یا اقلیمی است ــ هر چه هست ــ ملّتها خصوصیّاتی دارند که گاهی این خصوصیّات بُروز نمیکند؛ یعنی عرصهای برای بُروز پیدا نمیکند. دفاع مقدّس عرصهای شد برای بُروز برترین سجایای ملّت ایران؛ این گذشتها، این مجاهدتها، این دینباوریها؛ چه کسی باور میکرد؟ چه کسی تصوّر میکرد؟ از سراسر کشور خانوادههایی فرزندان خودشان را با طوع و رغبت فرستادند به عرصهی دفاع مقدّس؛ احتمال هم میدادند کشته بشوند امّا در عین حال با طوع و رغبت فرستادند؛ پدرها و مادرهای پُرگذشت، همسران فداکار. همهی کشور در واقع شد عمق دفاعی جبههها. صف اوّل جبههها جنوب کشور و غرب کشور بود امّا همهی کشور شد عمق دفاعی این صف اوّل؛ چه آنهایی که رفتند جنگ، چه آنهایی که پشتیبانی کردند، چه آنهایی که همراهی فکری کردند، چه آنهایی که تشویق و تحریص کردند، همراهی زبانی کردند، چه آنهایی که نشستند مبنای دینی جنگ را مشخّص کردند؛ اینها همه پشتیبانی کردند؛ اینها خصوصیّات برجستهی ملّت ایران بود؛ اینها ظاهر شد، بُروز کرد. پشتیبانیها، هدایای مردمی؛ شهر و روستا، مسجد و هیئت، حوزه و دانشگاه، همهوهمه در خدمت جنگ قرار گرفتند؛ در خدمت دفاع، در خدمت انقلاب قرار گرفتند؛ این [دستاورد]، بُروز خصوصیّات ملّت ایران بود.
یک دستاورد دیگر، اتّحاد ملّت بود. آنهایی که آن زمان را یادشان است میدانند، در سطوح بالای سیاسی کشور ایجاد اختلاف صورت میگرفت؛ در هنگامی که جنگ شروع شد، یکی از مشکلات ما آن وقت همین بود: اختلافات بین رئیسجمهور و نخستوزیر به خاطر بداخلاقیها و کجرفتاریهای رئیسجمهور که مردم را به دو قسمت تقسیم کرده بودند و در واقع داخل خانوادهها حتّی دودستگی و دوفرقگی و اختلاف به وجود آورده بودند. گروهکها هم به نفع خودشان همین طور مشغول ایجاد تفرقه بودند؛ مردم را گروهگروه میکردند. دفاع مقدّس آمد و مردم را یکپارچه کرد، دفاع مقدّس مردم را متّحد کرد؛ همهی کشور پشت [سر] دفاع مقدّس یکپارچه شد. البتّه همیشه استثناهایی وجود دارد امّا آحاد مردم، بدنهی مردم یکپارچه شدند و همه در خدمت دفاع مقدّس قرار گرفتند.
یک دستاورد دیگر، یکی از موارد تبدیل تهدید به فرصت، مسئلهی اقتدار نظامی کشور بود. هنگامی که جنگ شروع شد، وضع ما از لحاظ نظامی خوب نبود: ارتش ضربه خورده بود؛ از قبل از انقلاب ضربه خورده بود، در جریان انقلاب و بعد از انقلاب ضربههایی خورده بود؛ سپاه هنوز ریشهدار نشده بود، جانی پیدا نکرده بود. دفاع مقدّس توانست از طرفی، آزمون وفاداری ارتش جمهوری اسلامی به نظام مقدّس اسلامی بشود که تواناییهای خودش را به میدان آورد و شخصیّتهای برجستهای از آن، کارهای بزرگی انجام دادند؛ از یک طرف، سپاه به عنوان یک حقیقت درخشنده سر برآورد و طلوع کرد. اگر دفاع مقدّس نبود، ممکن بود حتّی جسم سپاه و پیکرهی سپاه هم باقی نمانَد؛ مثلاً سرنوشتی مثل کمیتهها پیدا کند. دفاع مقدّس بود که توانست سپاه را با این نظم، با این انتظام، با این تدبیر بیاورد وسط میدان.
محبوبیّت نیروهای مسلّح افزایش پیدا کرد. وقتی که در یک کشوری مردم به نیروهای مسلّح علاقه پیدا میکنند، محبّت پیدا میکنند، احساس امنیّت در آن کشور به وجود میآید؛ وقتی مردم خاطرشان از ارتش و سپاه جمع است، طبعاً یک احساس امنیّتی در مردم به وجود میآید. خیلی مهم است این احساس امنیّت، و این اتّفاق افتاد؛ دفاع مقدّس این احساس امنیّت را به آنها داد. و البتّه این را همین جا که مسئولین محترم ارتش و سپاه حضور دارند عرض بکنم که این محبوبیّت و این اقتدار تا وقتی است که نیروهای مسلّح، حرکت پیشروندهی خودشان را با همان شتابی که دارند حفظ کنند؛ یعنی بایستی از دشمن عقب نمانند. البتّه ما تا امروز خیلی خوب حرکت کردهایم؛ نیروهای ما در بخشهای مختلف، در سازمانهای مختلف پیشرفتشان خیلی خوب بوده، یعنی داوری بنده در این زمینه این است که این پیشرفت، پیشرفت خوبی بوده لکن بایستی خطرِ توقّف را همیشه در نظر داشت. توقّف یک خطر است و هر آن، ممکن است پیش بیاید. توقّف هم یعنی عقبگرد؛ توقّف به معنای در یک جا ماندن نیست؛ وقتی که یک لحظه ایستادید، عقب رفتهاید؛ چون دشمن در حال حرکت کردن به جلو است. باید مواظب باشید. این را، هم مسئولان نظامی باید توجّه کنند، هم مسئولان کشوری؛ دولت و مجلس باید بدانند که پشتیبانی از نیروهای مسلّح یکی از کارهای واجب است.
خب، امروز خوشبختانه کشور به مرحلهی بازدارندگی رسیده؛ یعنی وضع نظامی کشور و امنیّتی که از این ناحیه به وجود میآید، به جایی رسیده که کشور از لحاظ تهدید خارجی در حال بازدارندگی است؛ یعنی نگران نیست، احساس قدرت میکند، دیگران هم میدانند این را، مخالفین و دشمنان هم این را میدانند. این هم یک نکته.
آن وقت در بحث نیروهای مسلّح، من این را هم عرض بکنم ــ البتّه شماها که خودتان بودهاید و میدانید؛ آنهایی که نبودند یا نسلِ جوانِ امروز که حوادث جنگ را از نزدیک ندیدند [هم بدانند] ــ گاهی مثلاً گفته میشود موج انسانی و جوانها و مانند اینها [جنگ را پیش برد]؛ قضیّه این جوری نبود؛ در مجموعهی حرکات نظامی هشتساله، تدبیر و عقلانیّت به طور محسوسی وجود داشت. حالا در گزارش سردار باقری بود که بعضی از این راهها و روشها و به تعبیر صحیح، راهکنشها ــ ترجمهی تاکتیک ــ که در دفاع مقدّس به کار برده شد، ابتکاری بود و بنا است که اینها در کتابهای درسی برود یا رفته یا خواهد رفت. واقع قضیّه این است؛ یعنی انسان وقتی نگاه میکند، فرض کنید آن حرکتی یا آن راهکنشی که مثلاً در عملیّات فتحالمبین اتّفاق افتاد، قابل تدریس است، قابل نشان دادن به دنیا است؛ طرّاحیاش کار کوچکی نبود؛ حالا عملش یک بحث دیگر است؛ نفْس طرّاحی. یا در عملیّات بیتالمقدّس که دشمن طرف غرب ما است و منطقهی جنوب اهواز را، مثلاً فرض کنید که آن صحرای عظیم را و مناطق آنجا را گرفته، ما قاعدتاً باید از شمال بیاییم طرف جنوب و با این برخورد کنیم؛ طبیعت قضیّه و ظاهر قضیّه این است؛ امّا طرّاحان در ستادهای عملیّاتی و در قرارگاههای اصلی به راه جدیدی دست پیدا میکنند: به جای اینکه از شمال بیایند روبهرو بشوند، از طرف شرق میآیند به طرف غرب، کارون را قطع میکنند، و دشمن را محاصره میکنند که خود دشمن وقتی که احساس میکند این جور مورد تهاجم قرار گرفته، از ترس محاصره شدن، بخش عظیمی از دشمن از این منطقه خارج میشوند و میروند. اینها تدبیر است، اینها عقلانیّت است، اینها چیزهایی نیست که بشود آسان از نظر دور کرد، اینها بسیار مسائل مهمّی است؛ تدبیر و عقلانیّت. در بسیاری از مناطق عملیّاتی ما نظایر این را میشود دید؛ هم در غرب وجود داشت، هم در جنوب به تکرار و تعدّد وجود داشت. یا آن مسئلهی والفجر هشت و عبور از اروند، مسئلهی کربلای پنج، عملیّات بسیار مهمّ خیبر، و قضایای دیگر؛ که این کارهایی که آنجا انجام گرفت، طرّاحیهایی که آنجا انجام گرفت، اینها طرّاحیهایی بود که کمتر نظایر آن را انسان مشاهده میکند؛ عقلانیّت بود. این هم یک نکته.
یک مسئلهی دیگر که این هم جزو همین مصادیق تبدیل تهدید به فرصت است، این است که دفاع مقدّس یک اصل را برای ملّت ایران ثابت کرد و آن اصل، این است که صیانت کشور و بازدارندگی کشور از دستاندازی دشمن با مقاومت به دست میآید نه با تسلیم؛ این شد یک اصل. همان روز، همان اوایل هم کسانی بودند که معتقد به تسلیم بودند، منتها با شکلهای مختلفی؛ حالا صریحاً ممکن بود اسمش تسلیم نباشد امّا معنا و باطنش تسلیم بود که امام [در مقابل آنها] در بخشهای مختلف و مراحل مختلف محکم ایستاد. در مجموعِ جهاد دفاع مقدّس، ملّت ایران فهمید که پیروزی، پیشرفت، عقب ماندن دشمن، صیانت کشور، با مقاومت به دست میآید نه با تسلیم؛ این را فهمیدیم؛ این را ملّت ایران به دست آوردند؛ این شد یک اصل برای ما. ما از این اصل در بسیاری از مسائل گوناگون سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و غیره استفاده کردیم و استفاده میکنیم. موضع کشور در بسیاری از این مسائل و سرفصلها موضع ایستادگی است، موضع اقدام است، موضع پیشرفت است، نه موضع تسلیم و عقبنشینی. این احساس که باید مقاومت کرد، موجب شد که هم اطمینان و اعتماد به نفْس داخلی به وجود بیاید ــ یعنی در داخل سیاسیّون کشور، عناصر فعّال کشور، فعّالان فرهنگی کشور، یک اعتماد به نفسی پیدا کنند در همهی قضایای گوناگونی که برای یک کشور پیش میآید و یک اطمینانی پیدا کنند ــ و هم به دشمن یاد داد که در محاسبات خودش قدرت داخلی ایران را به حساب بیاورد، مقاومت ایران را به حساب بیاورد. ما خوشبختانه با همین روحیه توانستیم تعدادی از نقشههای مهمّ دشمن را به شکست بکشانیم. نیروهای سیاسی ما، نیروهای نظامی ما توانستند در بسیاری جاها دشمن را ناکام بگذارند؛ دشمن فشار حدّاکثری را تحمیل کرد، ناکام شد؛ دشمن طرح خاورمیانهی جدید(۷) را به میدان آورد، ناکام ماند؛ دشمن تعرّض به مرزهای ما را از هوا و دریا به نحوی شروع کرد، ناکام ماند؛ پرندهی هواییاش را زدند،(۸) متجاوز دریاییاش را تصرّف کردند؛(۹) اعتماد به نفْس ملّی یعنی همین؛ این ناشی از همان اصل آموختهشدهی در دفاع مقدّس است که مقاومت، راه صیانت کشور است.
حالا در این زمینهها عرض کردم، بحث خیلی زیاد است؛ نه وقت هست، نه حالا اقتضا هست که بیش از این در این زمینه صحبت کنیم لکن از جملهی نکات مهمّی که من در این زمینه روی آن اصرار دارم که تکرار بشود، مسئلهی روایت درست جنگ است که من بارها تأکید کردهام.(۱۰) این فعّالیّتهایی که تا حالا شده فعّالیّتهای خوبی بوده؛ یعنی فعّالیّتها، فعّالیّتهای خوبی است. من به دوستان هم بیرون [از حسینیّه] که این نمایشگاه را نگاه کردیم گفتم؛ آنچه تا حالا اتّفاق افتاده زیرساخت است؛ اینها زیرساختهایی است که برای فعّالیّت فرهنگی، فعّالیّت فکری، فعّالیّت سیاسی، فعّالیّت تاریخی، از این زیرساختها میشود استفاده کرد؛ امّا این فعّالیّتها لازم است؛ باید خروجی کارها را مشاهده کنید. آن وقتی احساس رضایت کنید که ببینید نوجوان دبیرستانی شما، جوان دانشجوی شما با همان چشم به دفاع مقدّس نگاه میکند که شما نگاه میکنید و همان برداشت را از دفاع مقدّس و از حوادثی که در پی دفاع مقدّس پیش آمده دارد. اگر چنانچه این [طور] شد، موفّقیّت در آینده در میدانهای گوناگون حتمی است؛ کما اینکه ما تا حالا هم موارد مختلفِ روایتهای درست و تأثیر آن را دیدهایم. همین جوانهایی که رفتند در دفاع از حرم و به شهادت رسیدند، کسانی هستند که سالها بعد از پایان جنگ به دنیا آمده بودند. [درک] ماجراهای مهمّ شهدای بزرگِ دوران دفاع مقدّس، فرض کنید یک جوانی مثلاً مثل شهید حججی(۱۱) را یا آن جوان دُرچهای(۱۲) را یا دیگری را وارد میدان میکند، و با آن شهامت و شجاعت و مثل همان دوران دفاع مقدّس، میروند و مجاهدت میکنند و به شهادت میرسند.
البتّه سعی دشمن این است که در همین مسئلهی روایت، نقطهی مقابلِ حقیقت عمل بکند. دشمن، فرازها و اوجها را انکار میکند؛ اگر یک مورد یک حضیضی(۱۳) وجود داشته، آن را بزرگ میکند؛ بدون شک این کار دشمن است. آنها کار فرهنگی را، کار تبلیغی را، کار رسانهای را با شدّت و حدّت دارند انجام میدهند؛ آنها سعی میکنند با تبلیغات، با فعّالیّتهای رسانهای، هیبت و شوکت استکبار را به رخ جوانها بکشند؛ زرق و برق آنها را در چشم اینها جلوه بدهند؛ تلخیها و تاریکی آنها را پنهان کنند و در نقطهی مقابل، اوج و اهمّیّت و فیض ناشی از دفاع مقدّس و مسائل حول و حوش آن را پنهان کنند؛ میخواهند مردم را بترسانند از آنها. وقتی که زرق و برق دشمن در چشم مخاطبینِ ملّتهای دیگر مثل ملّت ما [در سابق]، جلوه میکند، وقتی هیبت و شوکت دروغین دشمن به رخ چشمها کشیده میشود، نتیجهاش در میدان سیاسی، ترس از دشمن است؛ در میدان فرهنگی، خضوع در مقابل دشمن و خودکمبینی در مقابل دشمن است؛ لذاست که این کار روایت، کار بسیار مهمّی است.
سعی بشود روایتهای مخدوش و غلط و دروغ در مورد دفاع مقدّس پاسخ داده بشود، و همچنین این [گونه] روایتها در مورد اصل انقلاب پاسخ داده بشود. الان هم مشغولند؛ من میبینم بعضی از کتابها را که صهیونیستها یا آمریکاییها یا اروپاییها مینویسند. فیلم میسازند، کتاب مینویسند برای اینکه بدروغ یک نقطهی تاریکی را در انقلاب و در حرکت ملّت ایران و در ارکان انقلاب وانمود بکنند؛ در مقابل اینها باید تلاش کرد. کسانی که اهل کارند، اهل فکرند، اهل هنرند، باید بتوانند انشاءالله کارهایی را انجام بدهند.
به هر حال حرف در این زمینه باز هم هست و زیاد است. امیدواریم که خداوند به شماها توفیق بدهد تا بتوانید آنچه را بر عهدهی یکایک ما است، انشاءالله انجام بدهید. و مجدّداً نسبت به پیشکسوتهای دفاع مقدّس و سابقهدارها و همان واقعاً السّابقون الاوّلون، ارادت و احترام خودمان را عرض میکنیم، و امیدواریم که خدای متعال بر درجات امام راحل بزرگوار که او این راه را به روی همهی ما باز کرد بیفزاید، و ارواح مطهّر شهدای عزیز ما را عالی کند و آنها را از ما راضی کند انشاءالله.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
هفته دفاع مقدس گرامی باد
روایت حضور رهبر انقلاب اسلامی در منزل سردار شهید همدانی مستند کوتاه | مزد اخلاص
بخش خبری رهبری انقلاب ویژه نامه شهدا جنگ ودفاع مقدس
روایت حضور رهبر انقلاب اسلامی در منزل سردار شهید همدانی مستند کوتاه | مزد اخلاص
سردار شهید حاج حسین همدانی که از او به عنوان نابغه جنگهای نامنظم در منطقه غرب آسیا یاد میشود، در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۴ پس از سالها جهاد و رشادت، در حومه شهر حلب سوریه و در حین انجام ماموریت مستشاری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ویژه برنامه «مزد اخلاص» روایتی از حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی در منزل آن شهید بزرگوار است که به فاصله چند روز بعد از شهادت ایشان (۲۶ مهر ۱۳۹۴) انجام شد.
لحظههایی از جنگآوری و شجاعت شهید چمران/ خلاقیت شهید چمران برای شکستن محاصره سوسنگرد
لحظههایی از جنگآوری و شجاعت شهید چمران/ خلاقیت شهید چمران برای شکستن محاصره سوسنگرد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مصطفی چمران، نابغه علمی، نظامی و وزیر دفاع کشور در دوران دفاع مقدس بود. او که نوشتهها و سیره زندگیاش نشان از عرفان عمیق و بینش معنوی او داشت پس از سالها زندگی چریکی در لبنان، به عنوان یک فرمانده میدانی در دفاع مقدس حضور یافت و ستاد جنگهای نامنظم را سازماندهی کرد. او در آزادسازی شهر سوسنگرد از دست دشمن بعثی نقش موثری داشت.
مهدی چمران برادر و همرزم شهید مصطفی چمران هم اکنون رئیس شورای شهر تهران است و پیش از این عضو چند دوره شورای شهر تهران بود. او بخشی از خاطرات برادر شهیدش را در صفحه اینستاگرامی منتسب به شهید مصطفی چمران با مخاطبان به اشتراک گذاشته است. این صفحه حاوی تصاویر و دستنوشتههای شهید چمران نیز هست. چمران در بخشی از نوشتههای خود در این صفحه به خاطرات شهید در آزادسازی سوسنگرد اشاره کرده که در ادامه میخوانید.
فیلمی از شهید چمران روی تخت بیمارستان و بعد از عمل جراحی در بیمارستان اهواز در همان روز ۲۶ آبان و حدود ساعت چهار بعد از ظهر ضبط شده است و کلا حدود ۳۰ دقیقه بود که من خود نیز حضور داشتم.
سوسنگرد شهر مهمی در غرب اهواز است که صدام چند بار برای تسخیر آن حمله کرد، ولی موفق نشد. در تاریخ ۲۳ آبان ۵۹ چند تیپ زرهی خود را برای فتح سوسنگرد به میدان آورد و سوسنگرد را محاصره کرد. صبح روز ۲۶ آبان چند تانک صدام وارد شهر شدند و شهر در خطر سقوط قرار گرفت. نیمه شب با پیگیریهای دکتر چمران و حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) فرمان امام (ره) برای حرکت ارتش و شکست حصر سوسنگرد صادر شد. همان نیمه شب تیپ دزفول لشکر ۹۲ زرهی خوزستان وارد عمل شد و بسوی سوسنگرد حرکت کردند تا در ابوحمیظه مستقر شوند. سحرگاهان دکتر چمران و نیروهای ستاد جنگهای نامنظم از روی جاده، نیروهای سپاه در شمال جاده و نیروهای ارتش از ابوحمیظه در حالیکه شهید سرتیپ فلاحی هم حضور داشت و نیروهای عشایری در جنوب جاده به طرف سوسنگرد به پیش تاختند.
دکتر چمران خود فرماندهی عملیات را بر عهده داشت، به همراه حدود ۵۰ نفر از یارانش به طرف سوسنگرد روی جاده به پیش میرفتند که مشاهده میکند تعدادی از تانکها در حال محاصره کردن آنها هستند و این یعنی گرفتار شدن همه این رزمندگان که خطر شهادت همهشان وجود داشت.
در روی جاده با نیروهای صدام درگیر شد، چند تانک صدام را منهدم کردند دکتر چمران خود به تنهایی یک دسته شد و بقیه را فرمان داد که از چنگال محاصره دشمن خارج شوند و همه نیروها را به عقب فرستاد و خود با همراهی اکبر چهرقانی میایستد و با تانکها میجنگد، تا آنکه چند دقیقه بعد اکبر به شهادت رسید. دکتر چمران به تنهائی مقابل تانکها با شجاعت تمام جنگید و از دو ناحیه پائین پا با گلوله مستقیم توپ زخمی شد و گلوله دیگری بر بالای پای او نشست که به تنهائی با همان پای زخمی و در حالیکه خون به شدت از بدنش جاری بود به جنگ با دشمن ادامه داد.
در همین موقع دو تن از همراهان دکتر به نام کاویانی و مهدی عسکری که راننده هم بود خود را به دکتر چمران میرسانند. دکتر چمران به عسکری میگوید اگر میتواند کامیون را به عقب بیاورد و او هم توانست کامیون را حرکت بیاورد و با کمک کاویانی دکتر را جلوی کامیون سوار میکنند. بعد از آن به عقب و به طرف نیروهای خودی حرکت میکنند. وقتی که نزدیک نیروها میشوند دکتر چمران با چهرهای که برای همگان شناخته شده بود با حرکت دستها نگرانی خود از اینکه کامیون عراقی غنیمتی مورد حمله نیروهای خودی قرار گیرد نشان میدهد. او به نیروهای خودی رسید و مورد استقبال و شادی بسیار رزمندگان قرار گرفت و با آمبولانس روانه بیمارستان شد.
روایت عیادت رهبر معظم انقلاب اسلامی از دکتر چمران
بخش خبری رهبری انقلاب جنگ ودفاع مقدس
روایت عیادت رهبر معظم انقلاب اسلامی از دکتر چمران
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مصطفی چمران در سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد. وی تحصیلات خود را در دانشگاه تهران به پایان برد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آمریکا موفق به اخذ مدرک دکترای فیزیک پلاسما شد. سپس برای گذراندن آموزشهای نظامی به مصر و بعدازآن به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چمران به ایران بازگشت و در دولت مهدی بازرگان مدتی مسئولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت.
وی به هنگام بروز بحران در مناطق کردنشین ایران، به شهر پاوه رفت که در آنجا به همراه عدهای از پاسداران و نیروهای ژاندارمری در محاصره گروههای ضدانقلاب قرار گرفت.
پس از پیام امام به مردم برای حرکت بهسوی پاوه و نجات محاصرهشدگان، وی اقدام به آزادسازی شهرهای کردنشین کرد. با تلاشهای او و سایر نیروها، همه شهرها در مدت ۲۰ روز آزاد شد.
شهید چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، بهعنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و پس از تجاوز عراق به ایران در سال ۱۳۵۹، ستاد جنگهای نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد.
تحمل درد جراحی با ذکر یا حسین (ع)
سردار نصرالله فتحیان، فرمانده بهداری رزمی سپاه در دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود که قرار است در آیندهای نزدیک توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شود؛ نقل میکند:
دکتر منوچهر دوایی که شناسنامهای از جراحی در دفاع مقدس است، جزو بنیانگذاران جراحی در اهواز است و خیلی از بزرگان جراحی کشور، شاگرد ایشان بودند. الآن هم پیر مردی است. دکتر کلانتر هرمزی که داماد دکتر دوایی است، یک خاطره جالبی از ماههای اولیه جنگ در خوزستان برای من تعریف میکرد؛ ایشان میگفت:
اواخر آبان ۱۳۵۹ زمانی که در بیمارستان گلستان اهواز مشغول خدمت بودیم، یک روز یک مجروح آوردند و گفتند ایشان از مسئولین و فرماندهان جنگ است.
آن زمان بیمارستان هم خیلی شلوغ بود. وقتی آن مجروح را دیدم؛ متوجه شدم که او دکتر مصطفی چمران است! براثر ترکش خمپاره، ران پایش جراحت سنگینی برداشته بود. پیش استاد دکتر دوایی رفتم و گفتم دکتر چمران را آوردند و خونریزی شدیدی هم دارد.
گفت «اتاق عملهایمان پر است، او را به اورژانس بیاورید.» دکتر چمران را به اورژانس منتقل کردیم. دکتر دوایی بالاسر دکتر چمران حاضر شد. بانداژ را باز کردند. ران کاملاً از هم بازشده و شکاف عمیقی برداشته بود، گفت «ایشان را باید به اتاق عمل میبردیم»، ولی چون اتاق عملها پر بود، همانجا روی تخت اورژانس زخمهای لهشده را باز و پاک کرد تا بتوانیم رانش را ببندیم.
نکته عجیب آنجا بود که در آن شلوغی فراموش کردیم، دکتر چمران را بیهوش کنیم! زیر لبش ذکر میگفت، دکتر دوایی پرسید «چرا ایشان را آمپول بیحسی نزدید!» بعد دکتر دوایی از آقای چمران سؤال کرد «درد داری؟»
معلوم بود که درد داشت، ولی دکتر چمران فرمودند «عزیز! شما کار خودتان را بکنید، من هم کار خودم را میکنم»؛ در طول یک ساعت که عملش طول کشید؛ مدام ذکر یا حسین (ع) را زمزمه میکرد.
بالاخره زخم را جمع کردیم، وقتی زخم را بستیم، دکتر دوایی ایشان را بهعنوان مجروح ویژه، تحویل من داد. من آن موقع رزیدنت سال اول جراحی بودم، دکتر دوایی به من گفت «ایشان را به مکانی مطمئن ببرید و از او مراقبت کنید.»
اصابت گلوله به اتاق دکتر چمران در بیمارستان
یک اتاقی در بیمارستان گلستان پیدا کردیم و ایشان را به آنجا بردیم و خودم مراقب دکتر چمران شدم. ساعتی نگذشته بود که گفتند ایشان ملاقاتی دارند.
یک آقای قدبلندی با لباس نظامی بیرون اتاق ایستاده بود، خودش را معرفی کرد و گفت «من خامنهای هستم، میخواهم از دکتر چمران عیادت کنم.» من تا آن موقع آقای خامنهای را از نزدیک ندیده بودم، نمیدانستم به ایشان اجازه ملاقات بدهم یا نه! بالاخره تا ما آمدیم هماهنگ کنیم، ایشان به داخل اتاق تشریف آوردند و بالای سر دکتر چمران حاضر شدند.
دکتر خیلی تلاش کرد، یکطوری از روی تخت خودش را تکان بدهد که آقای خامنهای سریع ایشان را سه چهار تا بوسه درست حسابی کرد. بعد خطاب به من گفت «آقای محترم اگر امکان دارد بگذارید ما چنددقیقهای باهم خوشوبش کنیم.»
من از اتاق بیرون آمدم و پشت درب اتاق قدم میزدم که نمیدانم آقا چه مطلبی به دکتر چمران گفت که صدای قهقههاش بلند شد!
بعدازاین که ملاقاتشان تمام شد، آقای خامنهای فرمودند «یک نفر را میفرستم تا ایشان را به استانداری یا جایی که ما تعیین میکنیم؛ منتقل کنید.»
ابتدا با شنیدن این جمله خیلی ناراحت شدم! پیش خودم گفتم ما برای خودمان دکتر هستیم، من یک رزیدنت جراحی بهعنوان پرستار ویژه مراقب ایشان هستم، چرا میخواهد ایشان را از اینجا ببرد؟
سریع پیش آقای دکتر دوایی رفتم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند «اشکالی ندارد، هرچه میگوید عمل کن، ایشان نماینده حضرت امام هستند، بگذارید ایشان تصمیم بگیرد.»
عجیبتر از همه این موضوعات، زمانی بود که هنوز ساعتی از انتقال دکتر چمران به ساختمان استانداری نگذشته بود که بیمارستان گلستان مورد آتش توپخانه عراقیها قرار گرفت و یک گلوله به همان اتاق محل بستری دکتر چمران اصابت کرد.
منبع: ملا، علیاصغر، بهداری رزمی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سردار نصرالله فتحیان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحات ۱۹۹، ۲۰۰، ۲۰۱.
هفت خاطرهی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس
بخش خبری رهبری انقلاب جنگ ودفاع مقدس
هفت خاطرهی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاعپرس، در اولین روزهای دفاع مقدس، با وجود اوضاع نابه سامان جنگ، امام خامنهای عازم جبهههای نبرد شدند تا با حضور خود بر اعتماد به نفس رزمندگان اسلام بیفزایند و شور و اشتیاق آنان را به جهاد و شهادت دو چندان کنند.
در ذیل به برخی از خاطرات ایشان پرداختیم که در ادامه میخوانید:
زنی که تمام هستیاش را به جبهه فرستاده بود
من در سفر همدان که در دو سه روز، سه چهار روز قبل بودم، بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم، یک نامهای به من دادند از یک خانمی که یک تکههایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم.
اینها نمونههای بسیار ظریفِ استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست، اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است.
این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و میگویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود؛ اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمیتوانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد میگویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماهها آن را جمع کردم و میخواستم برای بچههایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم ۵۰ رزمنده را در سه ماه خرج دهد، من هم باید همینها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان.
بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از اینکه اینها کم است و -این خانم- دلش میخواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دخترِ همین خانم در پایان نامهی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح میدهد که آن را تقدیم رزمندگان کند، من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدتها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم میکنم. یک مقداری پول، چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضعشان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند، در راه خدا دارند میدهند یک چنین نمونههایی را انسان دارد میبیند.
نامهی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند، او ده هزار تومان داشته که مال این بچههایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونههای فراوانی از این قبیل، که این نشاندهندهی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و میدانیم که با همین همتهای بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد.
خطبههای نماز جمعه ۱۳۶۶/۸/۲۹
الله اکبر میرزا جوادآقا تهرانی پای خمپارهانداز
گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان میشناسند، آقای حاجمیرزا جوادآقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشتخمیدهی با عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.
یکبار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، میرفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند؛ خدمت امام رسیدند. به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچهها من را به چشم یک پیرمرد نگاه میکنند، گفتم نخیر از من هم کار بر میآید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقامیرزا جوادآقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلولهی خمپاره را میانداختند توی خمپاره و پرتاب میشد و میخورد به دشمن. خب خمپارهانداز، خوب است دیگر. خمپارهزنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیهی این جوانها اثر میکند، چه جانی به اینها میدهد.
آن جوانی که میبیند این پیرمرد ۸۰ ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا بهدست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره میزند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند میدانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را میاندازد سرش را میبرد عقب و گوشها را میگیرد، ایشان میگفت خمپاره را که میزدم، برای اینکه صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره میخواست بیرون بیاید فریاد میزدم اللهاکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسنسفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره میزند، هی میگوید اللهاکبر.
بیانات در تاریخ ۱۳۶۶/۸/۲۶
عملیات شناسایی با شهید چمران
میرفتیم برای شناسایی؛ در منطقهای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال میخواستیم برویم، از جادهای که میرود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آنجا و بچهها در آنجا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچهها بودند.
آمدیم به یک نقطهای رسیدیم، بچهها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرفهای چپ و راست و روبهرو شناسایی کنند. آن عدهای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده اینجا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا اینکه ماها را دیدهاند و آمدهاند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود.
دکتر دید که اینها آرپیجی ندارند. چند تا آرپیجیدار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم میروم. من هم میخواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته میشنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال میکنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچهها، البته ما هم آرپیجیزن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف.
نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه میکوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب میشد خودش، یک نشانی محسوب میشد آنجا را داشتند میکوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت میکردیم، بعد دیدیم نه اینجا را سخت دارند میکوبند، گفتیم برویم آنطرفتر یک خرده، ببینیم چه میشود باز هم میکوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمیکرد.
همینطور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره میخورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من میشنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، میریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم میریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی میکند.
یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطهای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آنجا بودیم این گلولهی توپ میخورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.
بیانات در تاریخ ۱۳۶۰/۱۰/۱۶
امداد غیبی یعنی یک تیپ مقابل دو لشگر
میدانید که یکی از امدادهای الهی در جنگهای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام، کم جلوه میداده «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است، شما را در چشم آنها زیاد نشان میدهیم، آنها را در چشم شما کم نشان میدهیم. میدانید روحیه یکی از اساسیترین عناصر رزم است دیگر، اگر روحیه نباشد، هرچی هم عدد زیاد باشد، فایدهای ندارد و این روحیه ایجاد میکند. من این را در جنگ احساس کردم.
من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمیآمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟ از چی میترسیدند؟ از یک تیپی که آنجا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود.
این تیپ را وقتی ما میرفتیم میدیدیم، واقعاً دلمان میسوخت که نیروهای ما چهقدر کماند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنوندهای تعجب خواهد کرد.
یک تیپ بیاستعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصلهی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آنجا گسترش یافته بود و نیروهای ما اینقدر بود.
اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمیآمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد میشویم. در عوض بچههای ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل میدادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها میرفتند، نفوذ میکردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ میکردند، ضربه میزدند، چند تا تانک میزدند و برمیگشتند.
این ناشی از این بود که دشمن را کم، کوچک و ضعیف میشمردند و جرأت میکردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر، که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقیها] و زیاد نمودن ما به آنها یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما میدانم. همان وقت من در نماز جمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها، در کنار تانکها، در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار میکنند، اینها البته زمینهی این لطف الهی است.
بیانات در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۰
به امام بگویید پسرم فدای شما
شنیده نشد که خانوادهی شهیدی بیتابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار میدهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی میخواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند.
گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.
این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان درهم و منقلب شد که تعجّب کردم!
بیانات در حسینیهی «عاشقان کربلا» در ساری ۱۳۷۴/۰۷/۲۲
روزهای غمگین خرمشهر و آبادان
در اهواز آن روزهای اول جنگ و هفتههای اول جنگ بعد از آنی که خرمشهر بوسیلهی دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود، و سرتاسر جزیرهی آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی نگاه میکردم به نقشهی جزیرهی آبادان و شهر خرمشهر مثل اینکه یک دست قوی، یک پنجهی قوی این قلب من را به شدت میفشرد.
توی اتاق کار ما - اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظم - نقشههای گوناگونی بود. چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقهی آبادان انجام میشد، نقشهی جزیرهی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه میافتاد تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت، از تصور اینکه خرمشهر عزیز و این خانهها و این کوچهها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است.
تمام فشاری که ما آن روز میآوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه هر چه میشنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود آیهی یأس بود. عدهای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهی ما شده مذاکره کنیم تا در سایهی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانهی خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول میکشید خدا میداند...
بیانات در دیدار جمعی از مردم خرمشهر ۱۳۶۴/۸/۵
به توصیهی امام عمل کردم و وصیتنامهها را خواندم...
این وصیتنامههایی که امام میفرمودند بخوانید، من به این توصیهی ایشان خیلی عمل کردهام. هرچه از وصیتنامههای همین بچهها به دستم رسیده - یک فتوکپی، یک جزوه - غالباً من اینها را خواندهام؛ چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیتنامهها درس میگیریم. اینجا معلوم میشود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی - که ناشی از نورانیت الهی است - وابسته است.
آن جوان خطش هم بزور خوانده میشود، اما هر کلمهاش برای من و امثال من، یک درس راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کردهام.در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان مینوشتند که ما از اینجا دل نمیکَنیم؛ اینجا بهشت است و زندگی اینجاست. مثلاً در جواب اینکه مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، میگوید اصلاً آنجا زندگی نیست؛ زندگی اینجاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دلها مجذوب آن میشود. وقتی دلها مجذوب شد، نیروها به دنبال دلها و ارادهها حرکت میکند. وقتی اینطور شد، بزرگترین قدرتها نمیتوانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد؛ بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.
بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه ۱۳۷۰/۰۶/۲۷
سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری
بخش خبری زندگینامه شهدای نیاک جنگ ودفاع مقدس زندگی به سبک شهدا
سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری
رجعت انسان به فطرت/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
ورزیده و مقاوم/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
شناسایی نزدیک از منطقه عملیاتی/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
روحیه دادن به کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
درک روحیه و رفع مشکلات کارکنان/سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی
فرزندان سربازم /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی
شهادت درکسوت سربازی /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی
روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام هستند/ انتقام خون عزیزان خود را میگیریم
روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام هستند/ انتقام خون عزیزان خود را میگیریم
به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاعپرس به نقل از سپاهنیوز، سردار سرلشکر «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی که در مصلای قم برگزار شد، با بیان اینکه ما برای هر حقیقتی اگر از بستر تاریخ حرکت کنیم، میتوانیم به ترسیم صورت و سیرت آن بپردازیم، اظهار داشت: بهترین توصیف برای روحانیت معظم ما در طول تاریخ نگاهی تاریخی و عمیق به نقش این جریان در صیانت اسلام در طول قرنهاست.
وی افزود: عالمان ما در طول تاریخ حیات اسلام همراه با مردم و مروجان شریعت الهی بودهاند، این افراد اسلام را از خطر تحریف نجات دادهاند و جریان ناب و خالص اسلام را در طول قرنها در پیکره امت جاری ساختند.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه روحانیت مصادیق منیر هدایت امت اسلام بودهاند، گفت: روحانیون نشانههای وارستگی، علائم تقوا و ستارگان هدایتگر نسلهای مختلف در طول تاریخ، در میان خانهها، در منابر، حسینیهها و مساجد بودهاند و حقیقت، احکام و حدود را برای مردم بیان کردهاند.
سردار سلامی خاطرنشان کرد: روحانیت معظم مفسر آموزههای قرآن و راسخون به علم بوده و اسرار حیات طیبه و رمز عمل صالح را بازگو کردهاند و اسلام را قرنها جاری کردهاند و اجازه تعطیلی احکام اسلام را ندادهاند و این زیباترین نقش جاودانه روحانیت عزیز در طول تاریخ حیات اسلام است.
وی با تاکید بر اینکه هرچه در مسیر اسلام جلوتر میرویم، نقش روحانیت بیشتر میشود، عنوان کرد: دنیای غرب و استکبار تلاش کردهاند تا اسلام را از صحنه سیاسی عالم حذف و احکام دین خدا را تعطیل کند و مسلمانان را در گورستان جهل مدرن خاک کند و هویت اعتقادی، دینی، فرهنگی و ملی مسلمانان را غارت کنند.
فرمانده کل سپاه ادامه داد: تا چهار دهه قبل چیزی به نام جهان اسلام در تاریخ سیاسی جهان وجود نداشت و غربیها مسلمانان را به حساب نمیآوردند و دنیای اسلام را در دنیای سیاسی غرب جستوجو میکردند، ارزشهای اخلاقی اسلام را میزدودند و ارزشهای غربی را جایگزین میکردند که اگر این جریان تا به امروز ادامه مییافت از اسلام چیزی باقی نمیماند.
سرلشکر سلامی بیان کرد: روحانیت معظم ما همواره در مبارزههای ضداستبدادی امت اسلام نقشی پیشتاز، پیشگام و بیرقدار را ایفا کرده است و با انتشار روح آگاهی در جوامع، جهاد را عامل سعادت مسلمانان قرار داده است.
وی با بیان اینکه امام، مستضعفان را از خواب بیدار کرد، گفت: بنیانگذار انقلاب اسلامی پیشانی بند جهاد بر پیشانی ملت بست و حرکت انقلاب ظاهر شد و در یک مقطع تاریخی، اعجاز الهی رخ داد و خورشید اسلام برای شکستن دادن بزرگترین قدرت به صحنه سیاسی جهان آمد.
فرمانده کل سپاه یادآور شد: شکست دادن یک قدرت به ظاهر شکستناپذیر در آن دوران جنگ سرد که دوران انجماد امت اسلام بود، چیزی جز یک اعجاز و نتیجه نصرت الهی برای مومنان نبود.
سردار سلامی با بیان اینکه با ظهور انقلاب دشمن گریخت و شکست تاریخی برای استکبار به نام اسلام ثبت شد، افزود: انقلاب آمد تا تمامیت اسلام در عالم جاری شود و این شاهکار روحانیت است که آمریکایی که شوروی را شکسته است، میشکند و او را از این سرزمین مقدس بیرون میراند.
وی از ولیفقیه بهعنوان نجاتدهنده ملت ایران از مینهای بزرگ نام برد و عنوان کرد: دشمن آتش بر سر ملت میریزد، اما همچنان ملت ایران با تکیه بر امام خود مقاومت میکند و پیروز میشود.
فرمانده کل سپاه با اشاره به اینکه همه قدرتها بعد از جنگ ضعیفتر و خستهتر میشوند، گفت: امروز ناکامی را در سیمای آمریکا و رهبرانش میبینیم و از طرفی وضعیت ایران مقتدر را نیز مشاهده میکنیم.
سرلشکر سلامی بر لزوم شناسایی سیاستهای دشمن و رصد کردن او تاکید کرد و افزود: اکنون مشاهده میکنیم که دشمن در اتاقهای فکر و کاخهایش شبانهروز برای شکستن اسلام و بازگشتن به تاریخ جهان اسلام توطئه مستمر میکند.
وی ادامه داد: دشن با فشار حداکثری و تمام قوا به صحنه آمده است و به دنبال آسیب زدن به نظام اسلامی است، اما باز هم از ملت ایران شکست خورده است.
فرمانده کل سپاه گفت: آمریکایی که به اندازه تمام جهان قدرت نظامی دارد، مجموع بودجه نظامی کشورهای جهان ۷۰۰ میلیارد دلار است، اما آمریکا به تنهایی این بودجه قابل توجه را برای عرصههای نظامی خود هزینه میکند؛ چنین دشمنی نقطه تمرکز خود را ایران اسلامی قرار داده است.
سردار سلامی با بیان اینکه پیشوای ایران اسلامی مورد حملات مستقیم دشمن است، افزود: بنده نمیتوانم بسیاری از واقعیتهای شیرین را بگویم و انشاءالله بعدا بازگو خواهیم کرد، اما از ما قبول کنید که یک روحانی با دستان جانباز در میانه یک میدان جهانی جهاد، سالها شبانهروز ایستاده است و دشمن را بیعمل گذاشته است. دشمن مجهز است، اما نمیتواند عمل کند.
وی با بیان اینکه دشمن با اصوات و کلمات به دنبال شکستن دادن نظام اسلامی است با اشاره به ترور شهید صیاد خدایی خاطرنشان کرد: دشمنان ما پاسداری را بی دفاع ترور کرده و فکر میکنند جهانی را فتح کرده اند؛ البته که انتقام ذره ذره خون عزیزان خود را میگیریم، اما همگان میدانند که ما درحال پیشرفت هستیم، هنر و شاهکار این بود که هم قدرت ساختیم و هم کشور را، شهرهایمان آرام و آباد است و مردممان آرام و شکیبا هستند.
فرمانده کل سپاه اظهار داشت: مردم عزیز ایران ایستادند و صادقالوعد بودند و همه از حوادث صدر اسلام عبرت گرفتند و امام را در محراب تنها نگذاشتند.
سرلشکر سلامی در ادامه گفت: هرچقدر که دشمن تلاش کرد، باز هم نتوانست به نتیجه برسد؛ چراکه ملت پشتیبان نظام است، ما در مسیر قدرت هستیم و نگران چیزی نیستیم؛ سختیها را پشت سر میگذاریم و این سختیها هم برای ما و هم بری دشمنان وجود دارد، اما مهم این است که صبر و شکیبایی ما با تکیه بر ایمان به خداوند متعال است.
فرمانده کل سپاه در پایان خاطرنشان کرد: انسجام امت و امام زیر سایه اسلام یک نعمت است که باید قدردان آن باشیم و برای حفظ و ارتقای آن تلاش کنیم.
بیانات رهبری انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای روحانی
بخش خبری رهبری انقلاب جنگ ودفاع مقدس
بیانات رهبری انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای روحانی
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
بزرگداشت علما و روحانیّونی که در خدمت جهاد و در عرصهی جهاد وارد شدند و جهاد کردند و سرانجام هم به سعادت شهادت رسیدند، کار بسیار شایستهای است. از این جهت مهم است که روحانیّون همیشه دعوت به خیر میکنند؛ اگر چنانچه خودِ داعی الیالخیر در عرصهی خیر پیشقدم باشد، تأثیرش بیشتر است؛ کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم.(۲) این علمای شهید ما کسانی هستند که دعوت کردند مردم را، هم با زبانشان، هم با عملشان. بنده در دفاع مقدّس، مکرّر دیدم طلبههای جوانی را که لباس نظامی تنشان بود، عمامه سرشان بود و از اوّل به عنوان تبلیغ در وسط یگانهای رزمی آمده بودند تا برای جوانهایی که مشغول جهاد هستند، احکام دین را، نصایح را ]بیان کنند[ و وظایف روحانی را انجام بدهند لکن به این اکتفا نمیکردند ــ ما دیدیم، شناختیم ــ و خودشان در صفوف مقدّم وارد میدان جنگ میشدند؛ و تعداد زیادی هم به شهادت رسیدند.
خب، در باب شهادت روحانیّون، شهادت برای عالم روحانیّت یک امر جدیدی نیست. ما در کتابهای درسی طلبگیمان، دو کتاب، از دو شهید داریم: شهید اوّل(۳) و شهید ثانی.(۴) یعنی طلبهی ما وقتی وارد درس حوزهی علمیّه میشود، بعد از دو سه سالی که میگذرد، کتاب شرح لمعه را میخواند؛ لمعه مال یک شهید است، شرحش مال یک شهید دیگر است؛ دو شهید بزرگوار از علمای برجسته و جزو کسانی که از لحاظ رتبهی علمی، جزو ستارههای عالم روحانیّتند؛ یعنی در طول این هزار سال تاریخ فقه استدلالی شیعه، اینها جزو برجستههایند؛ هم شهید اوّل، هم شهید ثانی. شهید ثالث هم داریم که البتّه شهید ثالث اسم چند نفر است: هم شهید برغانی قزوین، هم شهید شیخ نورالله شوشتری در هند، و شهدای گوناگون دیگر؛ بعد شهدای روحانی دیگری که به عنوان شهید اوّل یا شهید دوّم یا شهید سوّم شناخته نشدند؛ شهید مدرّس، روحانی عالیقدر، شهید شیخ فضلالله نوری، روحانی عالیقدر؛ اینها شهدای عالم روحانیّتند؛ و از این قبیل [باز هم] هستند. بنابراین مسئلهی شهادت در بین جمع روحانیّون، امر جدیدی، امر تازهای نیست و ما شهدای بزرگی داشتهایم.
در بین روحانیّون اهل سنّت هم همین جور؛ [این] مخصوص شیعه نیست؛ هم در جنگ کسانی را داشتیم، هم در بعد از جنگ در دورانهای مختلف؛ در همین اواخر، این شهید شیخالاسلام(۵) که جزو روحانیّون بسیار مؤثّر و مفید در کردستان بود و به شهادت رسید؛ و شهدای متعدّد دیگری که چه در این منطقه، چه در مناطق دیگر به شهادت رسیدند.
خب، اینها افتخارات روحانیّت است؛ ما از این بُعد نگاه نکنیم که حالا این در مقایسهی با بقیّهی اقشار چه جور است؛ این [مسئلهی] درجهی دوّم و سوّم است؛ از این بُعد نگاه کنیم که در عالم دعوت الیالخیر، شهیدِ روحانی آن کسی است که با جان خودش وارد میدان دعوت شده؛ این خیلی مهم است. و ما امروز در بین طلّاب جوان، در بین فضلای جوان احتیاج به این روحیه داریم که بدانند که عالِم دین بودن و ملّای بزرگ بودن و مجتهد عالیمقام بودن، به معنای کنارهگیری و انزوای از میدان جهاد نیست بلکه عالِم دین، مرجع تقلید، استاد برجستهِی درجهی یک حوزهی علمیّه، مثل امام بزرگوار ما، وارد میدان جهاد شد و آن جهاد عظیم را ایشان انجام داد که در طول تاریخ شیعه یک چنین جهادی با این عظمت و با این نتایج وجود ندارد؛ هم عالِم بود، هم محقّق بود، هم فقیه بود و اصولی بود، هم حکیم بود و عارف بود؛ یعنی یک انسان برجستهی علمی در حدّ امام بزرگوار، اوّلْمجاهد دوران خودش، بلکه بسیاری از دورانها بود و در بالاترین رتبه قرار گرفت. بنابراین این تصوّر به وجود نیاید که اگر میخواهیم عالِم باشیم، مرجع باشیم، محقّق باشیم، مدرّس عالیمقام در حوزه باشیم، لازمهاش کناره گرفتن از کار جهاد و عرصهی جهاد و مانند اینها است؛ نخیر، ورود در عرصهی جهاد وظیفهی ما است؛ ما باید جهاد بکنیم.
حالا جهاد انواع مختلفی دارد: یک وقت ممکن است که جهاد علمی رجحان(۶) پیدا کند ــ بله، مواردی داریم از این قبیل که جهاد علمی رجحان پیدا میکند ــ یک وقت هم جهاد نظامی رجحان پیدا میکند، یک وقت جهاد سیاسی رجحان پیدا میکند، یک وقت جهاد اجتماعی و ورود در فعّالیّتهای اجتماعی رجحان پیدا میکند. در همهی این موارد، طلّاب جوان ما، فضلای جوان ما باید احساس مسئولیّت بکنند و بدانند که خطاب اوّل، متعلّق به آنها است؛ برای اینکه وظیفهی اوّلی و اصلی ما جامعهی روحانیّت عبارت است از دعوت الیالخیر؛ کاری که انبیا میکردند؛ این وظیفهی اوّلیّهی ما است. و بهترین وسیلهی دعوت الیالخیر هم عبارت است از عمل؛ عمل در میدان خیر و در میدان دعوت. بنابراین وارد شدن در میدان مجاهدت، برای عالِم دینی و روحانی یک وظیفهی اوّلی و بدیهی و قطعی است؛ در این هیچ تردیدی نیست. آن کسی که از میدان جهاد کناره میگیرد، در واقع بایستی توجّه بکند که میدان جهاد، اساس قضیّه است.
خوشبختانه ما در بین روحانیّون بزرگوارمان [این روحیه را میبینیم]. حالا شهدا را آقایان احصاء کردهاند.(۷) مرحوم امینی (رضوان الله علیه) صاحب الغدیر کتابی دارند به نام شهداءالفضیلة که همین علمای شهید در طول تاریخ را احصاء کردهاند؛ [البتّه] نه همه را، یک تعدادی را ایشان توانستهاند پیدا کنند؛ از قرن چهارم پنجم به بعد را ایشان احصاء کردهاند، قبل از آن را ایشان احصاء نکردهاند. در طول زمان هم کسان زیادی هستند که به شهادت رسیدهاند یا در میدان مجاهدت و مبارزه بودهاند و شهادت نصیبشان نشده لکن مجاهد فیسبیلالله بودند؛ [نام] اینها قهراً در آن کتابها نیامده؛ خب این یک فرهنگ افتخارآمیزی است برای روحانیّت و امیدواریم که انشاءالله این روحیه و این حالت ادامه پیدا کند.
توصیهی من به دوستان و برادران عزیزی که این بزرگداشتها را برگزار میکنند، این است که به عنوان هدف به اینها نگاه نشود؛ اینها وسیلهاند، اینها ابزارند؛ دنبالهی این بزرگداشتها باید کارهای فراوانی انجام بگیرد. پیدا کردن شیوههای عمل و شیوههای کار احتیاج به گروههای فکری دارد؛ مجموعههای اهل فکر، کسانی که اهل فکرند، اهل فرهنگند، اهل هنرند، بنشینند راههای مختلف را پیدا کنند؛ همین طور که به آقایان عرض کردیم،(۸) ترویج نامهای اینها، ترویج عکسهای اینها، بیان شرححالهای اینها، ترویج و تکثیر وصیّتنامههای اینها و بیان موقعیّتهایی که اینها در آن قرار داشتند و در آن موقعیّتها دست به این جهاد زدند، کارهای خیلی مهمّی است؛ اینها را باید تکثیر کرد و انشاءالله همه در مقام استفادهی از معنویّت این بزرگواران باشند.
امیدواریم انشاءالله مؤیّد باشید و خداوند شماها را موفّق بدارد و کمکتان کند تا بتوانید آن کار لازمی را که در این زمینه هست، انجام بدهید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
دزفول؛ شهر موشکها و رشادتها
دزفول؛ شهر موشکها و رشادتها
گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس _ علی عبدالصمدی؛ در گاهشمار ملی و فرهنگ دفاع مقدس، چهارم خرداد روز دزفول، روز مقاومت و پایداری نامگذاری شده است.
روزی برای بزرگداشت مقاومت و پایداری مردم قهرمان و سلحشور دزفول که در ماههای نخست جنگ تحمیلی بعضا تمامی خانه و خانوادهی خود را از دست دادند، اما دست از مقاومت نکشیدند.
تاریخ شهر دزفول در آن دوران سراسر حماسه، رشادت، شهامت و شهادت است. تمامی پایمردیهایی که در فیلمها و سریالهای ایرانی و غیرایرانی به قهرمانان نسبت داده میشود را به سادگی میتوان در مقاومت جانانهی مردم دزفول در دوران دفاع مقدس یافت.
در دوران حماسه آفرین دفاع مقدس دزفول ۲۰۰ بار موشک باران شد. این شهر ۲۰ هزار بار گلولههای دشمن را به چشم خود دید. مجموعهی آمار شهداء جانبازان و مفقودالاثرهای این شهر به ۷ هزار نفر میرسد. آمار شهداء این شهر به ۲ هزار ۶۰۰ نفر میرسد.
در تمام آن دوران سرشار از حماسه و جهاد و مقاومت مردم دزفول هرگز دست از دفاع نکشیدند. مردم مومن و معتقد این شهر سرافراز با ایمان راسخی که داشتند در برابر دشمن بعثی ایستادگی و مقاومت کرده و نهایتا باعث خلع ید اهریمنان شدند. مردم دزفول با دست خالی و بدون هیچ پشتیبانی در برابر دشمنی ایستادگی کردند که حمایت همهی ابرقدرتهای جهان را داشت.
نکتهی جالب و حائز اهمیت اینکه در طول آن دوران سخت، نماز جمعه هرگز تعطیل نشد که این امر روایتگر و نشان دهندهی ایمان و اعتقاد قوی مردم دزفول همیشه قهرمان است.
تاریخ دزفول در دوران دفاع مقدس همانگونه که ذکر شد سراسر حماسه و رشادت است. این غرور آفرینیها میتواند به بهترین شکل ممکن دستمایهی بسیاری از آثار فرهنگی و هنری در حوزههای مختلف شود. هنرمندان عرصهی هنر هفتم از طریق تئاتر، سینما و تلویزیون و قابلیتهای رسانههای نوپدید آنلاین به خوبی میتوانند آینه دار شجاعتها و استقامتها و رشادتهای مردم این شهر در آن دوران حماسی باشند.
رسانههای خبری چاپی اعم از روزنامه ها، هفته نامه ها، ماهنامه ها، مجلات و ... با انتشار تصاویر و روایات مختلف مربوط به آن دوران غرورانگیز میتوانند در انعکاس آن دوران طلایی مقاومت نقشی حیاتی ایفا کنند. رسانههای خبری آنلاین ازجمله پایگاههای خبری و کانالها و گروههای مجازی نیز که این روزها بیشترین مخاطب را دارند میتوانند از طریق اشتراک گذاری دادههای مختلفی مانند متن، تصویر، فیلم و... جلوه گاه مقاومت مردم دزفول باشند.
به طور کلی، هنرها و رسانههای مختلف (اعم از نقاشی، مجسمه سازی و...) هر کدام به شکلی و طریقی میتوانند قهرمانان واقعی و راستین این مرز و بوم را به نسلهای بعدی نشان دهند تا در برابر فریب قهرمانان پوشالی رسانههای غربی از قهرمانان ملی و میهنی خویش مدد گیرند.
امروزه رسانههای غربی سعی و اهتمام دارند تا با ساخت فیلم، سریال، عروسک، بازیهای رایانهای و سایر ابزارها و محصولات فرهنگی، نسلی مطیع را برای خود در جهان پرورش دهند. در کشور ما با وجود قهرمانان واقعی، به سادگی میتوان در برابر این توطئهی دشمنان انسان و انسانیت ایستادگی کرد.
همانگونه که در جبهههای مقاومت مانند دزفول اهریمن به زانو درآمد، در جبههی فرهنگ نیز روزی خواهد رسید که قهرمانان پوشالی غرب در برابر قهرمانان حقیقی ایران زمین مغلوب شوند.
طبقه بندی موضوعی
- نرم افزارهای سایت شهدای نیاک (۱۲)
- بخش خبری (۵۵۳)
- زندگینامه شهدای نیاک (۱۲۸)
- رهبری انقلاب (۳۶۵)
- مناسبت های مدهبی (۶۳)
- شهادت اهل بیت ع (۳۱)
- کتابخانه اسلامی (۱۱)
- میلاداهل بیت ع (۱۰)
- حجاب وپوشش اسلامی (۶)
- بانک صوت وتصویر (۵۷)
- جشنواره های شهدای نیاک (۲۱)
- سبک زندگی (۲۷)
- ویژه نامه شهدا (۲۵)
- بانک فیلم (۴۴)
- قرآن وحدیث (۵)
- نمآهنگ (۲۶)
- امام خمینی ره (۹)
- ویژه نامه مذهبی (۸)
- دعا وادعیه (۳)
- جنگ ودفاع مقدس (۴۳)
- محرم وامام حسین ع (۱۶)
- معرفی کتاب (۱)
- وصیت نامه شهدای نیاک (۷)
- زندگی به سبک شهدا (۷۱)
- بسیج (۳)
- شهیدسلیمانی (۱۶)
- کلیپ یادمان شهدای نیاک (۱۸)
- سبک زندگی غربی (۱)
- ماه مبارک رمضان (۳)
آخرين مطالب
-
-
خط حزبالله ۳۹۴ | بستر جهانی دریا زیرپای غیورمردان ایران
جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲ -
سیره شهدا را فرهنگ عمومی و شخصیت آنان را الگوی جوانان قرار دهید
چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ -
-
نماهنگ | نقطه عطف کتاب
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ -
مقام معظم رهبری /اسرار حج تمدن ساز/اسلام ازمسلمانان خواسته که نگاهشان فراسرزمینی باشد
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ -
دروازهای به سوی جهان معرفت
يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ -
بازدید رهبر انقلاب اسلامی از سیوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ -
پنج روش امام صادق(ع) در مقابله با انحرافات اعتقادی
يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ -
ماجرای قاب عکسی در اتاق ملاقات رهبر انقلاب
پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲
پربازديدها
-
۷۰۵۶ -
۳۵۸۶ -
۱۸۶۵ -
۱۸۰۷ -
۱۷۰۲ -
۱۷۲۳ -
۱۵۹۸ -
۱۵۷۵ -
۱۳۶۴ -
۱۴۳۰